دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۹۲ شهریور ۴, دوشنبه

باز هم تهدید. اسماعیل وفا یغمائی

چندی پیش من مقاله ای  با نام (لینک.درمعنا و مفهوم بند از بند جدا کردن.  )نوشتم ودرمحتوا، دوستانه تذکر دادم که تهدید تکه پاره کردن مخالفین و منتقدین منجمله ایرج مصداقی در برنامه تلویزیونی ، آنهم پیش از زرده حاکمیت را فرا کشیدن، و در کشورهای اروپائی و غیره نادرست است و بجا بود رفقای سابق خرد ورزی نموده جلوی این لات منشی ها را میگرفتند.
نشان به آن نشان که نه تنها فایده ای نکرد بل معلوم شد ایمان دوستان مستحکمتر از این حرفهاست!و این پدیده با کمال حیرت  وبا کمال تاسف همین است و متاسفانه باز هم آغائی(آقا را عمدا با غ مینویسم چون درگذشته در دربارهائی نظیر دربار روزگار ما پس از کشیدن خصیتین یعنی بیضتین غلامان آنانرا آغا نامیده و به نگهبانی حرم مبارک مشغول مینمودند و این مقوله که دیگر خصیه کشی فیزیکی نیست بلکه اخته کردن سیاسی و ایدئولوژیک است با شدت و حدت ادامه دارد و آغاها به نگهبانی از حرم ایدئولوزیک و سیاسی خواجگان خود مشغولند) .
در هر حال داشتم مینوشتم آغائی بنام جمال الدین  اسم مستعار، و بطور دقیق باید بگویم از زمره همان میامین زوزه کش  حول و حوش کرسی مقام معظم ولایت، که با توجه به رنگ و بوی سراسر نوشته اش، و شناخت عمیق و دقیق اش درامرخطیر و مکتبی و توحیدی مدفوع شناسی وتحقیق در مدفوعات، گویا مرشدارجمندش یا خودش رئیس صنف کناسان یا مسئول آنالیز مدفوعات بوده است و هست، و دائما به بو کشی انواع و اقسام مدفوعات مشغول است مقاله بالا بلندی با نام(لینک.ذوق باده، لومن تاریخ و هضم رابعه) در سایت شریف!آفتابکاران نوشته و جملاتی را قلمی فرموده که همراه با بوی خوب مدفوع!بوی تهدید و کارد کشی میدهد جملات ایشان این است.....
 افاقه که نکرد به سراغ آبنبات های مکیدنی با برند "مصداقی" و یا شکلات های کاکائوی "دوقولوهای سیاسی" که در جوار مولن روژ روی زمین افتاده میرود. یا سراغ ایرج شکری با مزه میرود. آقای شکری اگر در جلوی شما چند چاريالو کش ظاهر شدن چکار میکنی؟ نگو آنقدر دل داری که جلو بری و با رعایت حقوق بشر چاقو را مردانه نوش جان کنی. جنابعالی و امثال من در این حالت صرفا التماس میکنن و اگر دست بوسی و پا بوسی هم افاقه نکرد خود بقیه را میدانی..... 
در هر حال مهم نیست و از کوزه همان برون تراود که دراوست .بجز این اینروزها درپاسخ حرفهای منطقی منتقدین،  ودرجواب برخی نوشته های من و امثالهم که هنوز هم  از سر دلسوزی و نه دشمنی است،در سایت محترم آفتابکاران با رگباری از مقالات شگفت روبرو میشوید ،ومیبینید که از خشتک هر مقاله ای،  و حول و حوش نشیمنگاههای محترم و شریف و پخته و با تجربه و از «بندهای مختلفه الف تا ی» عبور کرده نویسندگان، چنان دودی به هوا برخاسته، که وقتی سایت را باز میکنی احساس میکنی به سرزمین کوههای آتشفشان پا گذاشته ای، ولی وقتی خوب دقت میکنی متوجه میشوی اتشفشانی در کار نیست!بل دود سوزش است که ازدرون شلوارهای قلم بدستانی دو زانو نشسته ویا برافراشته سرین و قلم بدست و خمشده بر کاغذ یا کامپیوتر، محررینی «بی منطق» و«بیسواد» و «سطحی» و «بفرموده» ،که تاکید میکنم تمامشان صد گرم وزن سیاسی و اجتماعی ندارند ، و بقول شاملو(شاملوئی که خائن و بدتر از پاسدار خطابش نمودند) حتی ارزش آویختن اردنگی بر پوزه شان را ندارند،بخاطر عاجز بودن از دادن جواب درست به منتقدین برخاسته است.
.... چرا که شما
.....
این بار به مصافِ شاعری چموش آمدهاید
که بر راهِ دیوانهای گردگرفته
شلنگ میاندازد.
و آنکه مرگی فراموش شده
یکبار
به سانِ قندی به دلش آب شده است
ــ از شما میپرسم، پااندازانِ محترمِ.....
اگر به جای همه ماده تاریخها، اردنگی به پوزه تان بیاویزد
با وی چه توانید کرد؟

(شعر حرف آخر شاملو)
من برای این محررین سوخته دل بر افراشته سرین! وخطاب به این محررین محترم که نوشتار سیاسی و انتقادی را با کار میرزا بنویس دم در اداره پست اشتباه گرفته اند که صمد آقا میگوید و آنها برای ننه صمد تحریر میکنند، و یا تفاوت یک مطلب یاریگر سیاسی را با انشا «فایده گاویا مقام معظم ولایت  را بنویسید» مساوی میدانند و فکر میکنند چالش سیاسی، دعوای بین دولات از دو محله است که در هر حال باید پشت سر یکی راه افتاد و تیغ کشید و دشنام داد و توهین کرد میگویم 
حضرات!
  چالش بر سر مساله و بحرانی جدی است که با دشنام و تف و لعنت و توهین و تهمت نمیشود جلویش را گرفت. باید دید مشکل چیست؟ فرض کنید بنده و دیگران به زیر عبای ولایت خزیدیم!! مشکل شما حل میشود؟ بحران ایدئولوژیک و استراتژیکی که منجمله جنگ و جدلهای حاضر ناشی از آن است حل میشود؟ فرض کنید فردا دو نفر دیگر استعفا دادند شما چه خواهید کرد؟ بازهم توطئه بوده است؟ حکایت شما حکایت این شعر مضحک است که:
پیرمردی ز نزع مینالید
پیره زن صندلش همی مالید
و یا
یکی میمرد زدرد بینوائی
یکی میگفت داداش زردک میخواهی
مشکل با فحش و مدفوع شناسی و مقایسه گفتار من با خامنه ای و اینکه مولانا فیزیسین بوده و من در راست روده رژیم البته درمعیت نویسنده محترم که با من همسفر بوده در حال هضم شدن هستم حل نمیشود عزیزان بنابراین قدری جدی باشید.
بجز این در اینسو نام و نشان نود و نه درصد نویسندگان مثل نوشته هایشان حقیقی است ولی در طرف مقابل نام ونشان نود و نه درصد نویسندگان مستعار است و ما اساسا نمیدانیم با کی طرفیم و اسم و رسم محررین نامشخص است بنابر این انتظار جواب به یک مشت انسانریخت خیالی را از من و ما نداشته باشید و تا میتوانید امر مدفوع شناسی را ادامه داده  مرا با ولی فقیه مقایسه فرمائید
(لینک مقایسه سخنرانی 29 خرداد 1388 ولی فقیه ارتجاع و نوشتار اسماعیل وفا یغمائی نویسنده)
و هر چه دلتان میخواهد بنویسید
(. لینک دو شهادت، یک مخاطب (تاریخ))
نوشته های شما ارزش جواب دادن ندارد هر وقت اربابتان وارد شد  و معلوم شد ما با کی طرفیم ای بچشم !در باره توهینها و تلاشتان برای چسباندن ما به حکومت حیف جواب! ولی بد نیست جواب جد بزرگوار حقیر را که نخستین بارقه های ضد ظلم و ارتجاع بودن را پیش از اشنائی با مجاهدین اندیشه او، درمحافل شعر خوانی دوران نوجوانی من ،  در ضمیر من و ما افروخت در پاسخ اتهامات بشنوید. 
ابوالحسن یغما حدود دویست سال قبل سرود و من بافاصله پنج نسل
*اسماعیل وفا یغمائی
*اسماعیل همایون یغمائی همایون دوم .رئیس اداره ثبت احوال درشهرهای مختلف شاعر و کشاورزدر چهل سال پایانی عمر.درگذشت1285- 1380  
*همایون(اول) کشاورز،مقتول بضرب گلوله سرهنگ،پسر نایب حسین کاشی در بیست سالگی در سال1289 شمسی هنگام دفاع از اهالی روستای گرمه محل اقامتش.
 *فرمان یغمائی(فرمان اول) ، ادیب کشاورزو دامدار
*اسماعیل هنر یغمائی (هنراول). شاعر.ادیب. مجتهد .نایب الحکومه. درگذشت  مهر 1250شمسی
 *ابوالحسن یغما(1161-1239خورشیدی) و سروجهانخاتون
 و پیوندی فرهنگی و خونی با او   همین را زمزمه میکنم امیدوارم کمی پرروئی و دریدگیتان تبدیل به شرمی انسانی شود.سلسله نسب خود را نیز نه برای دفاع از استخوان پوسیده نیاکان و فخری ابلهانه،(که من خود را با یک برگ درخت و گربه لمیده در آفتاب یکسان میبینم)بل برای تاکید بر این نوشتم که بجز مفتخر بودنی حقیقی به نوادگی چنین مرد سرکشی که برجسته ترین و بی پروا ترین شاعر ضد آخوند ارتجاعی در کل تاریخ و ادبیات ایران است، می خواهم به محررین انسانریخت بگویم بر خلاف شما که معلوم نیست کیستید نام و نشان و هویت من و سایر منتقدان تا هفت هشت نسل قابل پیگیری است پس لطفا با نام و نشان و تصویر خود بمیدان آئید.
بخاک ار خون کند شنگرف گونم چرخ زنگاری
نه مردم گر که خواهم من از این زنقحبگان یاری
هر آنکس ساده تر دانی چنان زنقحبگی داند
که واعظ راه شیادی و ملا راه طراری
مرا بر خاک تن بر خاره سر وز خون خورش خوشتر
که بردن در پی عزت ازین زنقحبگان خواری 
اسماعیل وفا یغمائی
26 اوت 2013 میلادی

هیچ نظری موجود نیست: