دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۹۳ اسفند ۲۸, پنجشنبه

نوروزی دیگر اسماعیل وفا یغمائی

شب عید است وپایان یکسال دیگر. با سال نود و سه خداحافظی میکنیم وچون میدانیم مهمانی است که نمیتواند برگردد! الکی تعارف می کنیم و میگوئیم
- مفتخرمان کردید. بازهم تشریف بیاورید! منزل خودتان است. 
جانا زرفتن تو دانی چه ماند بر دل
- از کاروان چه ماند جز آتشی به منزل. 
البته اگر کسی از مهمان دلخور باشد می تواند در دل، جای آتشی را با پشکلی عوض کند که از کاروان هم آتش بجا می ماند و هم پشکل شتران..

و به سال نود و چهر خورشیدی سلام عرض میکنیم. و اضافه میکنیم

خوش آمدید. صفا آوردید.بفرمائید. باز هم منزل خودتان است. 
خوش آمدی که خوش آمد مرا ز آمدنت.

معلوم نیست کی صاحبخانه است و کی مهمان؟! ما یا او؟آیا زمان بی پایان و یا من و شمای فنا پذیر!؟

چه ما بخواهیم و نخواهیم زمان میگذرد زمان بسیط بی پایان که نه سر دارد و نه ته، چیزی است مثل خدا، یا زروان که همان زمان بی پایان است و مکتب زروانیسم بر آن متکی است. ما انسانها، البته همه نه!! علیرغم هارت و پورتمان! وکبر و غرور خنده دار مان و بی نهایت طلبی هایمان خیلی کوچکیم و گذرا ، من که به این ایمان آورده ام و احساس میکنم هیچ هیچم . ما آدمهای کوچک فسقلی ! در پهنه زروان بی پایان ،برای اینکه سر گیجه نگیریم و رشته کار از دستمان در نرود و دیوانه نشویم، آمده ایم و در این چند روزه هستی زمان را نامگذاری اش کرده ایم که امروز مثلا یکشنبه است و فردا دوشنبه و امسال سال هشتاد و هشت و بعدی هشتاد و نه. سالها قبل رفیق شاعری در بحثی جالب یقه یکی را گرفته بود که:

از کجا که امروز واقعا یکشنبه باشد و دوشنبه نباشد . اصلا کی می تواند ثابت کند که روز اول هستی چند شنبه بوده؟ و واقعا همه در جوابش در ماندند ولی در هر حال و با تمام این مباحث بقول برادر دانشمندمان روانشاد بزرگ انگلس( نقل بمعنا) در کتاب شریفه و مستطاب «دیالکتیک طبیعت» یکسال را از دست دادیم تا بتوانیم یکسال زندگی کنیم که برای هر لحظه زندگی باید یک لحظه مرد و طول زندگی هر انسان به اندازه طول مرگ او در زمان است تا وقت وقتش برسد و ببینیم چه خواهد شد و مردگان از قید زمان راحتند و همه در عرض هم و به همین علت خیام بزرگ که ریاضیدان و زمانشناس بوده می فرماید

فردا چو از این دیر کهن در گذریم
با هفتهزار سالگان در گذریم

یعنی به نظر من خیام می خواهد بگوید تا نفس آخر را کشیدیم همعرض میشویم با کسی که هفتهزار سال قبل فوت کرده و من با اتکا به همین شعر خیام آرزو دارم منجمله پدر و مادری را که بیست سال درد دوری مرا تحمل کردند پس ازآنکه بقول دکتر ساعدی اندکی فوت فرمودم و جراحات ناشی از ضرب وشتم نکیر و منکر و عوارض نیمسوز بر طرف شد، هم عرض خود بیابم و عذر تقصیر بخواهم وبا توجه به حوادث ایام عمر خود آن شعر معروف را در حالیکه با انگشت اشاره بخودم اشاره میکنم برای هردو بخوانم که:
به علی گفت مادرش روزی....

بگذرم و بروم سر اصل مطلب.
سال نو را خدمت تمام دوستان تبریک میگویم.من سالهاست اسلام را به کناری گذاشته ام چون با دین و مذهب و اعتقاد نباید شوخی کرد ولی مسلمین را مثل سایر انسانها دوست دارم البته حساب مسلمینی که میخواهند حکومت مذهبی راه بیاندازند جداست! با مسلمین همصدا یا مقلب القلوب میخوانم! و با مسلمین مقلد حافظ بجای مقلب القلوب، ساقی را صدا میزنم که:

ساقیا آمدن عید مبارک بادت

و : ساقیا لب را شراب آلوده کن-
 بوسه ای ده و زغمم اسوده کن ..
 تا بعد ببینیم اوضاع به چه سمتی پیش میرود!


در سال نو، با اهورا پرستان سرود آتش میخوانم و با کفار و مرتدین و اته ها و کمونیستهای بی دین و با دین! و ناسیونالیستهای غیر شوونیستی که بیش از حقوق خود به حقوق ملیتهای ایرانی از جمله ملیت کور و کچل فارس اعتقاد دارند زمزمه نوروزی سرخ ارتداد سر میکنم و می گویم عید همه مبارکباد.

باید به همه تبریک گفت.به همه ی آحاد گوناگون فکری و ملیتی و مرامی الا آخوندهای حرام لقمه حکومتی که نوروز را سالهاست پای بند دیروز، آنهم دیروز آخوندی کرده اند. نوروز را باید به همه تبریک گفت به دلایل متقن ونه از سر سازشکاری و خوشخیالی.

معلم بزرگواری داشتیم که معتقد بود مرحوم عرفی شیرازی سازشکار بوده زیرا سروده است:
چنان با نیک و بد سر کن که بعد از مردنت عرفی
مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند

در دنیائی که در هندوستان بر سر یک مسجد، که سابقا معبد هندوها بوده و بعد مسلمانها مسجدش کرده اند و در دور تسلسل حملات هندوها و مسلمانان تا حالا دو سه هزار هندو و مسلمان مادر مرده گرسنه کون برهنه بخاطر یک مشت خشت و خاک کشته شده اند نمیشود چندان با نیک و بد دو طرف سر کرد.

این حرف او راست بود و راست است اما در رابطه با نوروز ماجرا دیگر است. در مملکتی مثل ایران با این طول و عرض و تاریخ و با این رنگارنگی ملیتها و مذاهب و سنتها ماجرا دیگر است.

در مملکتی که در تکه اول تاریخ خود اهورا پرست بوده است و فارغ از ظلم و ستم سلاطین، یکی از دو امپراطوری بزرگ جهان و پرورنده دو پیامبر، زرتشت و مانی و یک مصلح، مزدک، و بسا چهره های دیگر،و همین نوروز هم بازمانده این دوران است صبح نوروز باید به سلام آتش و اهورا رفت! و سرود اشم وهو ی ساخته استاد پور داوود را خواند

بامداد شد بانگ زد خروس
از سرای شه برزدند کوس
چرخ شست نک روی آبنوس
موبدا تو هم خیز و روی شو
خوان اشم وهو،گو یتا اهو
گو یتا اهو،خوان اشم وهو...

ودر مملکتی که علیه گه کاری ملایان قدیم و جدید و و باریش و بی ریش مرتجع حقه باز، وافتضاحات و جنایت اسلام سیاسی حکومتی، چه سنی و چه شیعه اش، از سوی دیگر اسلام مربوط به مردم مظلوم و معتقد، چه شیعه و چه سنی اش تبدیل به فرهنگ و هوای زندگی معنوی توده ها شده و علیرغم اینکه بابک خرمدین قهرمان مبارزه بیست و پنجساله مسلحانه سرنگونی طلبانه استقلال جویانه با مامون و معتصم بود ولی مزار امام رضای مظلوم و مسموم، که ولیعهد و داماد مامون بود و او را خلیفه الله می نامید بنا بر اعلام یونسکو همین امروز هم بزرگترین و شلوغترین مرکز زیارتی جهان است و سازمان مجاهدین ضد آخوندش اسم دومین عملیات بزرگ خود علیه آخوندها را نه عملیات بابک خرمدین که عملیات آفتاب خراسان می گذارد، و در جنبش سبزش مخالفان فریاد میزنند « یا حسین / میر حسین» و چماقداران نعره میکشند« یا علی/سید علی» و اسم شاه سابقش محمد رضا ، و اسم پدرش رضا و اسم شاه در تبعید کنونی اش هم رضاست یعنی هر سه همنام آفتاب خراسانند! در این مملکت! باید توجه کنیم که بجز اینکه گذشته از بزرگان ، در رابطه با ما کوچکها ، همان اول تولد اسلام عزیز از بالا در گوشمان اذان می گوید و از پائین همه ما را سنت میکنند و بقول یزدیها بر سر نفسمان مندیل میبندد تا یادمان بماند کار دست کیست!! دین با همه چیز بصورت فرهنگی آمیخته است و به همین دلیل متقن باید:

صبح عید با شیعه و سنی و مذهبی این ملت رفیقانه مقلب القلوب را خواند و صورتشان را بوسید و اسعدالله ایامکم گفت و ابوبکر و عمر و علی و امام باقرشان را بخوبی یاد کرد!، اما یادمان باشد که:
از انجا که در روی دیگر سکه، یک اسلامی وجود دارد که سرش در دست ارتجاع تاریخی مذهبی و تنه و دمبش میان مردم است و این مذهب، در کار ریش تا جیش واز ذکر یعنی دعا، تا ذکر بر وزن خطر، یعنی آلت تناسلی ما دخالت میکند و از قبل از تولد تا بعد از مرگ ما را با هزاران دخالت از صبح تا شب زیر نظر دارد و بقول عبید زاکانی بزرگ(نقل به مضمون) هر دو روز یکبار دست در شلوار زن و مرد مومن ومومنه میکند تا ببیند موی زهار یعنی فلانجای اشخاص از یک دانه جو بلندتر شده یا نه، تا دستور نوره کشی را صادر کند وتا نماز درست باشد! باید حتما صبح عید به در خانه حافظ و سعدی و خیام و فروغ و شاملو و نیما ودر غربت فعلی به در خانه هادی خرسندی و اسماعیل خوئی و نعمت آزرم ومینا اسدی وشهر نوش پارسی پور و استاد یار شاطر و ... رفت و با آنها پیمانه ای صبوحی زد و ماچهای صدا دار غیر شرعی نمود تا روی آن مذهب مزاحم زیاد نشود که اگر به او رو بدهیم هم ملت را می برد جبهه به کشتن میدهد . هم دختر نه ساله مان را صیغه میکند هم دستمان را میبرد و هم بقول روانشاد بازرگان زنمان را بر ما حرام میکند وکلید اتاق خواب ما را در جیب لباده مبارک گذاشته و کرررکرررکر و هررر و هرر و هر به ریش زن و مرد ما میخندد ، شاد از اینکه ماتحت مقدس ملوکانه مبارک را بر کرسی رسول اکرم نهاده است.
در این مملکت باید صبح عید با ترکها ترکی بخوانیم با کردها کردی و با لرها لری برقصیم با بلوچها و گیلک و مازندری و عرب و ترکمن همصدا شویم و دهل و غژک و سرنا و کمانچه بزنیم و به بارگاه مقدسین و مقدسات مسیحی و کلیمی و زرتشتی و بابی و بهائی و شیخی و صوفی و درویش و اسماعیلی و شیطان پرست ایران برویم و صورت همه را ببوسیم و بگوئیم مخلص شمائیم و عیدتان مبارک. این مملکت ماست. قرنهاست این چنین بوده . با همین تنوع و رنگارنگی و بدی و خوبی و سایه روشنها ی رنگین و عطر آلود و الان با همین سایه روشنها و رنگارنگی هایش اسیر یک مشت ملای   حکومتی و یاران ملاست و هم در جنگ با ملاست. صبح نوروز همه کنار هم بایستیم. همه زمزمه های یکدیگر را بخوانیم. همه شربت و شراب و نقل و نبات یکدیگر را بخوریم و همه به هم نیرو بدهیم و بعد به جلو نگاه کنیم. سال هزار سیصد ونود و چهار جلوی ماست و جلادان بوم بر حضور دارند باید اگر هنوز اهل مبارزه و میهن و مردمیم و به خیل آنهائی که صرفا در شخص شخیص خودشان خلاصه نشده اند نپیوسته ایم و بیرون از خودمان ادامه داریم، باید با آنهاو بخاطر ازادی ایران عزیز مبارزه کنیم . پس ای خواننده عزیز بوسه ی کاتب این سطور را بده! و ماچ را بستان! و این شراب بنده! که از سبوی مولانا حافظ کش رفته ام و تو نیز شربت خود را که از مشک سقای کربلا بیادگار داری مرحمت فرمای و بیا تا در آغاز سال با هم همصدا شویم که یا مقلب القلوب و اسعدالله ایامکم و الاا یا ایها الساقی و الخ.
نوروزتان فرخنده باد.
بیست و نه اسفند دو هزار وپانزده ده میلادی
این یاداشت در سالهای قبل نوشته شده و با تغییراتی اندک منتشر میشود

۱۳۹۳ اسفند ۲۴, یکشنبه

در باره رابطه حضرت حدث اصغر با جناب شقیقه. اسماعیل وفا یغمائی

چون ماست بسته شد دروازه شهر را هم بستند
چون ضرب در اصل اضرب بوده عمر رضی الله ئ عنه خلیفه دوم است 
**
 رفقا دوباره قلم به دست گرفته اند . آقای اسکندریان عضو شورایاداشتی نوشته است که میتوانید در این لینک بخوانید.نامه آقاي حسين اسكندريان به كميسيون امنيت و ضد تروريسم. ماجرا از ابن قرار است که برادر زن این افسر شریف وبزرگوار به ایران رفته وچنانکه خود ایشان نوشته با وزارت اطلاعات تماس گرفته . اقای اسکندریان این را افشا کرده و کار خوبی کرده است که کسی را که با اطلاعات ملاها یعنی ارگان اصلی جنایت و سرکوب همکاری کرده معرفی نموده وولی دست آخر بنا بر بیت
کلنگ از اسمان افتاد و نشکست
درشکه بوق زد افتابه غش کرد
در چند کلمه چند چماق توحیدی و انقلابی شورائی طراز جامعه بی طبقه و رهبر بزرگوارش را بر سر دو عضو مستعفی شورا آقایان قصیم و روحانی کوبیده و رشته این دورا هم بنوعی به اطلاعات و توطئه های رژیم وصل کرده. من البته تعجب نکردم چون دفعه اول نیست و ولی با توجه به سلامت نفس این افسر شریف  راستش نفهمیدم ربط و ارتباط همکاری برادر زن ایشان با اطلاعات و هجمه به آقای قصیم و روحانی چیست ! فقط با در نظر گرفتن ماجرای «حدث اکبر»  (یعنی همان ضرطه یا گوز خودمان که ملاهاریش و سبیل وعبا و عمامه و اسم اسلامی رویش گذاشته اند وهمانطور که اسامی ما را تغییر داده و عربی کرده  و از هرمز و بهرام و سهراب و گرد افرید و مهرانه و... به عبدالحسن وعبدالله و حسنعلی و...تغییر داده اند نام فارسی این وجود بیچاره را هم با نام پر طمطراق حدث اصغربر وزن  خبر عنتر مسمی نموده اند ) وجناب شقیقه، توانستم مقدری  ارتباط دو عضو پناهنده مستعفی را با برادر زنی که به ایران رفته و با اطلاعات همکاری کرده بدانم .باید گفت جدا جل الخالق و دمتان گرم که یکه و بی نظیرید.
اما از دوستان چه پنهان بنده مقداری دچار وحشت شده ام  که با ابن منطق خاص سورئا/دادائیستی که همه چیز به همه چیز ربط سیاسی و اطلاعاتی دارد  ممکن است فردا یکی در یک گوشه از دنیا  در جزیره ای دور دست بند جیمش گل کند و اسب آبی یا شتر دو کوهانه ای را مورد تجاوز قرار دهد وبعد یا قضیه لو برود یا پشیمان شود و گزارشش را با نفر بالاتر رد کند   و فردا شاهد باشیم که شوهر عمه فیل از قول برادر انقلابی زرافه نامه ای به کمیسیون فلان کسک نوشته واین عمل را محکوم کرده ودر ضمن اضافه کند که فلان کسک مثلا صاحب دریچه زرد هم چون ابزار تجاوز را همیشه و به مدت شصت سال و اندی است بیشرمانه وضد انقلابی و  ضد توحیدی بدون هیچ خجالتی از خدا و خلق شب و روز با خود حمل میکند نه تنهادر تجاو ز به اسب  آبی و شتردوکوهانه بالقوه شریک بوده ومی توانسته این را از قوه به فعل در آورد بلکه با اطلاعات رژیم  هم سر و سری دارد و مشغول تیز کردن چاقو وزمینه سازی برای حمله رژیم است و میخواهد زیرآب انقلاب را بزند.
عزیزان!خداوند متعال خیرتان بدهد مقداری توجه بفرمائبد  و باز هم جل الخالق بابا و دمتان گرم و زنده باشید و فقیر هم تحت تاثیر این موضعگیری یک غزل سورئا/ دادائیستی سروده ام که به  شاعر گرامی اقای نصیری تقدیم میکنم
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که اشتر کوه ابیض میدمدفرهاد جابلسا
به بخت کنده زد عرعر شب پیچاز اردنگی
گلوی سنبل از آبی به هندستان زند تیپا
چه غم با ورزش شولی مبارک بیضه خولی
که نورشب تتق را زد ز ریش حضرت صغرا
چو در عالم همه چیزی به هم چسبیده شد   تقدیر 
 زند تقدیر خلقی نقش به تخم حضرت دارا
الخ....
15 مارس 2015

۱۳۹۳ اسفند ۱۹, سه‌شنبه

فقط دوازده خط و نیم تماشا کنید!با داعش تاریخ تکرار می شود و ما می توانیم بدانیم شماره 2 اسماعیل وفا یغمائی


فقط دوازده خط و نیم
شماره 2
اسماعیل وفا یغمائی

«فقط دوازده خط و نیم» یاداشتکهائی است که از این پس در دوازده خط و نیم مینویسم. اینها تجربیات و باورهای من پس از سی سال تلاش تئوریک وچهل سال اوارگی و مبارزه و تجربیات عملی است. میتوانید بخوانید بپذیرید یا نپذیرید ولی تاکید میکنم هریک از این دوازده خط و نیمها حاصل روزها کار و تلاش است، اگر فرصت دارید کمی به این دوازده خط و نیمها بیندیشید. بقولی بی ضرر نیست!.
***
تماشا کنید!با داعش  تاریخ تکرار می شود و ما می توانیم بدانیم
ظهور داعش در منطقه خاور میانه و اطراف خیلی دردناک است ولی اگر چشمهایمان را باز کنیم خیلی چیزها را میتوانیم بدانیم. سعی نکنیم از زیرش در برویم!بیشترین قربانیان داعشیون مسلمانهای مظلوم هستند ولی خود داعشیها خیلی روشن اعلام کرده اند مسلمانند. تیز و روشن و بی تفسیر و تعبیر میگویند به همین ظاهر قران و پیام رسول باید توجه کرد.اسلام داعشیها اسلام فیلتر نشده است و از زیر صخره های قرنهای گذشته مثل رود زلال!!خونین و قیر اندودی بیرون جسته. سر میبرند! زنها را می گیرند و با آنها میخوابند و می فروشندشان. سر بچه دوساله را میبرند!از مرگ نمیترسند. سودای جاودانگی و شهادت دارند و می خواهند پرچمشان را همه جا بر افرازند.آخرین کارشان نابودی یکی از عظیمترین دستاوردهای تاریخ بشر و ویرانی آثار تاریخی چند هزار ساله است که اینروزها دیده اید. من درست یک ربع قرن است که روی تاریخ ایران و اسلام کار کرده ام. شنیده ام که میگویند قبل از اسلام ما ایرانیها فیلسوف نداشته ایم. دانشمند نداشته ایم. اثار مدون و کتاب نداشته ایم و... حالا دارم میفهمم چرا نداشته ایم.برگردید به سال ورود ارتشهای اجداد داعش به ایران می توانید صحنه نابودی موزه موصل را در تمام ایران ببینید. در کنار کاروانهای زنان اسیر و مردان مقتول حالا من می توانم بدانم چرا نداشته ایم! و چرا بعد از اسلام همه چیز الحمدلله داشته ایم و داریم
ده مارس 2015 میلادی

فقط ده خط و نیم روز جهانی زن ربطی به رقیه و سکینه و فاطمه و... ندارد اسماعیل وفا یغمائی



فقط دوازده خط و نیم 
روز جهانی زن ربطی به رقیه و سکینه و فاطمه و... ندارد
اسماعیل وفا یغمائی
«فقط دوازده خط و نیم» یاداشتکهائی است که از این پس در دوازده خط و نیم مینویسم. اینها تجربیات و باورهای من پس از سی سال تلاش تئوریک وچهل سال اوارگی و مبارزه و تجربیات عملی است. میتوانید بخوانید بپذیرید یا نپذیرید ولی تاکید میکنم هریک از این دوازده خط و نیمها حاصل روزها کار و تلاش است، اگر فرصت دارید کمی به این دوازده خط و نیمها بیندیشید. بقولی بی ضرر نیست!.
 
خیلی روشن! روز جهانی زن ربطی به خدیجه ورقیه و سکینه وعایشه و فاطمه و معصومه که البته بر آنها درود باد ندارد. این بانوان، هیچ ! تاکید میکنم هیچ نقشی درتاریخ سیاسی و مبارزاتی ایران نداشته اند.اگر داشته اند یک موردش را نشان دهید! این بانوان مربوط به حیطه فرهنگ مذهبی و باورهای مردم، بگذارید تاکید کنم باورهای عامیانه و البته آخوندی مردم میهن ما هستند. به این بانوان نباید توهین نمود. طبعا با عکس العمل مردم روبرو میشویم اما از کسانی که میخواهند با توجیهات بی پایه و بگذارید بگویم زور تپان نمودن مذهب و عناصر عوامانه مذهبی در سیاست و مبارزه  باز هم با کمال نادانی و بیسوادی و در عین حال پر روئی این بانوان را به مبارزات زنان بخصوص زنان ایران ارتباط دهند باید گفت : بس است! بس کنید! ما حتی از شما دلیل نمی خواهیم زیرا تاریخ یش روی ماست و دلیلی وجود ندارد. اگر آخوندها و مثلا ولی فقیه خامنه ای و اهل و عیال او این ادعا را بکنند میتوان پذیرفت . زیرا دارند نانش را میخورند و خر مراد را میتازانند امااین ادعای بی پایه ربطی به تاریخ و فرهنگ سیاسی و مبارزاتی ایران و میلیونها زنی که در تار پود ارتجاع مذهبی اسیرند ندارد
هشت مارس 2015

۱۳۹۳ اسفند ۱۵, جمعه

هشت مارس .ماجرای سرودن ،سرود کاوه میهن، سرود زن و یادی از مرضیه


فکرمیکنم سال هفتاد و دو خورشیدی با مجاهدت! به شیوه و سنت رایج کنونی، وداع کردم. علتش وشرحش بماند. مدتها قبل از آن پس از سرودن یک سرود بهاری سرودن ترانه و سرود را کنار گذاشتم. بالا گرفتن هزمونی زنان در تشکیلات،جابجا شدن مسئولین از مرد به زن،ودخالتهای«ل.د »زن دلیری که   رزمنده خوبی بود و از بخش نظامی به بخش تبلیغات منتقل شده بود ومسئولیت بخش سرود را نیز داشت و بدون داشتن دانش ادبی درمتن شعرها دخالت میکرد موجب شد این تصمیم را بگیرم. مدتی بعد    به دلایل دیگر تشکیلات را ترک کردم.
در رابطه با سرود و ترانه،  تصمیم گرفته بودم جز برای خود  و باقی گذاشتن آنها پس از فوت و موت نسرایم. شاید قابل فهم نباشد ولی شعر برای من کلمه و تشویق این و آن  نبوده و نیست.شعر یک دنیاست با مختصات گاه شگفت خودش. در رابطه با شعر و شاعری من فکر میکنم شعر حتی مال سراینده اش نیست ، وقتی زاده شد دیگر میرود دنبال کارش و متعلق به همه است، مثل آب و هوا و نور آفتاب و... . بطور شخصی شعر برای من بالهای پرواز به دنیائی دیگر است، واقعا با آن گاه و بیگاه پرواز میکنم و هستی های دیگری را تجربه میکنم و به همین علت مثل یک معشوق از او حفاظت میکنم. 
مدتها گذشت و نسرودم. مرضیه بزرگ آمد. مرضیه نازنین و مهربان ، زنی که  نمیتوان از او گفت و باید احساسش کرد زنی نمردنی... .زمزمه های سرودن سرودی در باره زن شروع شده بود. مرضیه دوستی در ایران داشت که شاعری نامدار و شریف بود و شعری سروده بود که در ان زن را به کاوه تشبیه کرده بود.مرضیه میخواست این را بخواند. به دوست شاعرش زنگ زد. قبلا بسیاری شعرهای این بزرگمرد را در برنامه های مختلف منجمله گلها خوانده بود و فکر میکرد این را هم خواهد خواند ولی با کمال حیرت از دوستش شنید که :
- مبادا این را بخوانی! روزگار من سیاه میشود!
به مرضیه خیلی برخورد. در هم رفت و غمگین شد. من آنروز در خانه او بودم و شاهد این گفتگو. پی از مدتها احساس کردم میتوانم بسرایم.برای مرضیه باید سرود.به مرضیه گفتم:
بانو ی عزیز.او در ایران زندگی میکند و از آخوندها در هراس است و حق دارد ولی مهم نیست بزودی شعری به شما خواهم داد با همین وزن و ردیف و قافیه و در هوای باور و نا باوری او   با دوچرخه به خانه برگشتم وشروع به نوشتن کردم چند ساعت بعد زنگ زدم و به بانوی ارجمند گفتم شعر آماده است. راننده اش هادی را که مجتهد آذری آرام و مهربانی بودفرستاد . ساعتی بعد بانو زنگ زد و صدای شادش در گوشهایم پیچید. میخواست تشکر کند گفتم :
بانوی عزیز من باید از شما تشکر کنم.من به افتخار اعتقادی ندارم ولی خیلی خوشحالم که شما این را خواهید خواند.ساعتی بعد کسی از زمره رجال! و تئوریسینهائی که علاقمندند همه چیز را در کفن خشک تئوری و ایدئولوزی بپیچانند و زندگی را در قوالب ذهنی ارائه کنند تلفن زد که:
- بالاخره این سد مرد سالاری و مردی نخراشیده شکست و تو به ارج زنان پی بردی و...
از این ترهات
حرفش را قطع کردم و گفتن هیچ چیز در من تغییر نکرده و من همان نخراشیده و نتراشیده  قبلی ام و بسیار خوشحال از این مقوله، این شعر رانه بخاطر تغییرات!! بلکه به یمن طاق ابروی این زن بزرگوار که از فرهنگ ایران نازدودنی است و بمدد عاشقانه های لطیف او دو سه نسل توانسته اند فاصله خودشان را از میمون بیشتر و به انسان نزدیکتر کنند سروده ام و بس. یاد مرضیه مثل خود او که زنده است زنده باد و نیز زنده باد مرضیه.
 متن سرود زن(کاوه میهن)

 گرچه غرق سوگ و غم هر برزنست
گرچه خامش صحن باغ و گلشن است
گرچه سرو سرفراز كاشمر
از غمان لاله سر بر دامن است
گرچه ايران خاك پاك ايزدي
در حصار ظلمت اهريمن است
گرچه دست دخت ايران سالهاست
در اسارتها به قيدآهن است
گرچه بس گفتند و مي گويند باز
آسمان بخت زن بي روزن است
گرچه اينك بعد عيسي بر صليب
مريم اندر شهر و كوي و برزن است
بشنو از سيمرغ بر البرز كوه
تيرآرش در كمان يك زن است
وز سروش ايزدي آمد كه زن
كاوه‌ي آينده اين ميهن است
2
باش تا بيني هماي سرنوشت
بال بگشوده ست بر ايرانزمين
باش تا سرو قد رودابه ها
سركشد تا ماه تابان از زمين
باش تا بيني كه صد گردآفريد
بر نهد بر برق و توفان برگ و زين
باش تا زيبائي و جنگاوري
در يكي پيكر شود با هم قرين
باش تا بيني كمان اندر كمان *
دادخواهان را كمين اندر كمين
باش تا بيني تو شيخ شهر را
داغ ننگ جاودان اندر جبين
باش تا تاريخ بردارد خروش
اين شنيدي اينك اي ايران ببين
مام ملت كاوه اين ميهن است
رايت جنبش به دستان زن است

Kaveye Mihan کاوه میهن را بشنوید 

_____________________

این اصطلاح کمان در کمان و کمین در کمین را قبل از من شاعر ارجمند محمد علی اصفهانی در یکی از اشعارش بکار گرفته است و من تحت تاثیر شعر او این بیت را سرودم