دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۹۵ مهر ۱۵, پنجشنبه

روضه خوانهای قدیم و جدید و بشارت زنده بودن شیر! اسماعیل وفا یغمائی

ای دوستان بشارت!چون شیر زنده است
سرحال و چاق و چله و شنگول و گنده است
فقیر علاقه ای به نوشتن این یاداشت نداشتم و ترجیح میدادم بجای این چند خطی به تحقیق روی تاریخ ایران اضافه کنم ولی متاسفانه آقای جا افتاده بسیار محترمی که مدت زمانی است پیکر همشیره خود را به مصداق عبارت «الکاسب حبیب الله» به قناره دکان قصابی خود آویزان کرده و مشغول چوب زدن است در نوشته اخیرش که در سایتهای با فرهنگ مقاومت!!منتشر شده بجز ساطوری کردن مجدد همشیره مظلومش یکی دو تا لگد «ایدئولوژیک- استراتژیک- قاطرولوژیک»  به فقیر زده است که در این لینک میتوانید ملاحظه بفرمائید  «لینک. جیغ بنفش و دکان سوخته» این بزرگوار که یکی از شاخصهای «فرهنگی- ادبی- تربیتی»انقلاب درونی جناب شیر (اسدالله الغایب ادام الله عمره و عزه . به علی میگفتند اسدالله الغالب به ایشان باید گفت اسدالله الغایب شیرغایب خدا که عمر و عزتش دراز باد!)  است فقیر را «شاعر فضولاتخوار» خوانده است. من قبلا در یکی دو نوشته منجمله«لینک.چرا حیرت میکنیم!باور کنیم! »  و«لینک.ابراز نگرانی».  و  «لینک.آیا می شود حرف زد؟»بقایای این پیرمرد نازنین و بزرگوار و مودب را تا حدی آنالیز کرده ام و بیش از این لازم نیست، یعنی نمی ارزد، من   واقعا دلم نمیخواست و نمیخواهد چیزی بنویسم ولی من باب بشارت و نیز کمک میخواهم بگویم  
اولا جناب شیر حتما زنده است و نگران مرحوم بودنش نباشید و رژیم پلید آخوندها خوشحالی نکند!چون فرهنگ مبارک و محترم نشات گرفته از اندیشه های آن بزرگوار، پر طراوت و سر سبز و زنده مشغول به کار است و از قلم بزرگانی چون این پیرمرد نازنین و البته به اذن قائد و رهبر، بر صفحه کاغذ میچکد و ثانیا  فارغ از از هیاهوها باید دقت کرد دعوا بر سر چیست   ؟:
دعوا بر سر چیست
 خیلی ساده دعوای! خیلیها و منجمله همشیره ایشان در حد امکان و توانش بر سر نجات جان اسیران لیبرتی و اشرف بود که بحمدالله حل و فصل شد وبه کوری چشم کسانی که میخواستند این انسانهای رنجدیده در آن دیار بمانند و کشته شوند و شرشان کنده شود  وهم رژیم کثافت آخوندی خوشحالی کند و هم اینجا و آنجا بساط سور و صحبت و طبل و دهل و حرفهای مفت  برقرار باشداین بندگان خدا از خطر مرگ جستند.
من خود در این مورد  از همان سال 2003بارها گفتم وبیش از بیست مقاله نوشتم که ماندن در آن دیار بیفایده و خطرناک است و هر بار چندین مقاله دشنام و توهین دریافت کردم که هرکس خیال جابجائی لیبرتی و اشرف را دارد خائن است و مزدور!... و چون لیبرتی تخلیه شد شگفتا جشن و طبل و دهل بی آنکه بیاد بیاورند بر سر کسانی که سالها گفتند در اشرف و لیبرتی نمانید چه آوردندو چه دشنامها و توهین ها نثار انها کردند.... بگذرم
برای اطلاع دوستان و چون نزدیک عاشوراست میخواهم عرض کنم که:

روضه خوانهای قدیم
چهارده قرن قبل یزید، حسین را کشت و صد و پنجاه سال بعد آخوندها از زمان نواب اربعه  راه نان خوردن را یافته وروضه خوانی را شروع کردند که هنوز هم ادامه دارد. 
از برکت این روضه خوانی هم نسلهای متوالی آخوندها «خوردند وکردند وشاشیدند و ریدند و باز هم خوردند» وهنوز هم «میخورند ومیکنند و میشاشندو میرینند و باز هم به حول و قوه الهی میخورند» وما نسلهای متوالی مردم ایران در سوگ حسین فراموش کردیم که در چه منجلابی فرو رفته ایم و چطور اخلاف شمر که همین آخوندهای حسینی تبار باشند دارند خون و استخوانمان را میمکند وهمراه با توسریهای ملا و سلطان و حاکم، خودمان هم تا توانستیم حسین حسین گویان توی سر پر جهل و خرافه خودمان زدیم و هنوز هم میزنیم و در حالیکه شمر بر منبرست  و دارد میچاپد و خواهر و مادر ما را میدرد و به صیغه خانه ها کشیده و کودکان ایران گرسنه اند و طبیعت مملکت به آتش کشیده شده است ما حسین حسین میگوئیم  و درق و درق بر سر خودمان میزنیم که وای حسین کشته شد اما:
روضه خوانهای جدید
در سال2003 و پس از سقوط مرحوم صدام حسین و فوت استراتژی جنگ آزادیبخش، و پنهان شدن و سفر تالی تلوهای ابا عبدالله و زینب کبری  به فرنگ ،ماجراهای خونین کربلای اشرف و لیبرتی و کشتارهای پی در پی، موجب رونق بازار نسل جدیدی ازروضه خوانهائی بدون عمامه و شیک و پیک و بسیار پر رو وکله شق  و پا منبری های آنان شد که اینطرف دنیا بجای پاسخ دادن به سئوالات و اینکه :
آقا! خانم در این سی چهل سال چه کرده اید و چه گلی به سر مبارک خودتان و ما زده اید؟و از این پس چه میخواهید بکنید؟ چه راهی را میخواهید دنبال کنیدو...
 از یکطرف لباس سیاه  و زرد و سرخ وسبز و آبی و....بپوشند و بیا بیا کنند و یالیتنی بگویند و در امن و امان زندگی کنند وسیلابهای توهین و تهمت را نثار هر نفس کش منتقدی بکنند و مطلقا هم دچار عذاب وجدان نشوند که وجدانی باقی نمانده بود وآنطرف دنیا هی کربلا پشت کربلا! و نینوا پشت نینوا و جنازه های تکه پاره  پیر و جوان و.....
شاید هم بزرگان کاملا بریده و دچار تحول در وجدان شده به تبع آخوندهای قدیمی خوب فهمیده بودند فواید روضه خوانی چیست وچطور میتوان با جنازه و روضه و بازهم به بازی گرفتن احساسات یعنی همان دجالگری از زیر بار سئوالات در رفت!و به زندگی پر شکوه خود در پناه جسدها ادامه داد.

گناه عاطفه اقبال و امثالهم
 در این وسط گناه عاطفه اقبال و امثال او این بود که  بجای اینکه سرشان را بگذارند زمین و زندگیشان را بکنند و در مراسم سور و سرور مورد احترام قرار بگیرند وجدانشان آزارشان میداد و کشته شدن یاران سابق خود را بر نمی تابیدند و میگفتند:
 روضه نخوانید بل بساط کربلا و بیا بیا را تعطیل کنید بل این جماعت اسیر را نجات دهید. بل راهی نو را اعلام کنید.....
 و لاجرم پامنبریها و سینه زنان «هیئت دیوانگان حسینی»  با فرهنگ قائد بزرگوارنوشتند و فحش دادند و تف و لعنت نثار کردند و میکنند در هر حال....
در هر حال به لطف باریتعالی البته و نیز زحمات چهارده ساله رهبران البته البته!!کربلای لیبرتی تعطیل شد و همراه آن مجالس روضه خوانی به پایان رسید، و الان وقت رسیدگی به کاروان اسیران و غریبان است که سی چهلسال عمر و هستی خود را داده اند و به کجا رسیده اند باید صبر کرد تا توضیح داده شود واما فارغ از این نکات  به  این پیرمرد نازنین با تربیت  میخواهم بگویم که:
 بجای عصبانیت به بزرگان هیئت بگوید که:
 راهی درست و انسانی و منطقی برای رسیدگی به بازماندگان، کسانی که با تمام وجود عشق ورزیدند و در طرف مقابل با تمام وجود مورد جفا قرار گرفتند پیدا کنند که دوران روضه خوانی تمام شده است.بجای دشنام دادن به بقیه یک مرکز امداد رسانی ایجاد کنید و این انسانهای اکثرا پنجاه شصت ساله را که سی سال در بیابانهای عراق به مهر شما جان کندند و جان دادند به مهر بنوازید
و اما در باره اینکه ایشان مرا «شاعر فضولات خوار» خوانده اند غمی نیست من ایشان را ابتدا دعا میکنم و میگویم پیرمرد:
خدا روح پدرت حاج اقبال را که براستی مرد شریف و جوانمرد صفت و شوخ طبعی بود و در غربت جان داد   غرق نور رحمت بکند و عمر مادرت را که از زمره مادران رنکشیده این سرزمین است نه تنها دراز گرداند بلکه دعا میکنم باقی مانده عمر ترا هم به والده ات بدهد که هم عمر والده دراز شود و هم تو از دست خودت راحت شوی و زحمت بکشی و مقالات بنویسی. در باره شاعر فضولات خوار هم عرض میکنم :
عزیز دل بابا
من اگر من شاعر فضولات خوار بودم در اولین فرصت و به دنبال فضولاتی «دست اول» و «بیو» و «کم نظیر» مطمئنابه سراغ وجود نازنین و کم نظیرتو آمده وترا میخوردم ولی چون اینچنین نیست خطری از جانب من متوجه تو نخواهد شد و میتوانی با خیال راحت به زندگی خود ادامه دهی ولی متوجه خطر سایر فضولات خوارانی که در اطراف تو هستند باش که انواع و اقسام فضولات خواران در اطراف تو میچرخند و میگردند و فقیر نگرانم با وجود دلبری مثل تو  خدای نکرده  کنترل از دست داده وترا  یک لقمه چپ نکنند ونخورند و باعث نشوند جهان بشریت از داشتن وجود تحفه بی نظیری چون تو محروم بماند. 
همچنین ترا از مقوله خود خوری بر حذر میدارم و میگویم مبادا خودت پس از رویت وجود مبارکت در آینه،قرار از کف بدهی بپری و خود،خود را بخوری که حتی شیخ ابو عرعور معروف چندی قبل فتوائی داد که در صورت گرسنگی و نبودن غذا میتوانید قسمتی و یا تمام همسرتان را بخورید! ولی نگفت خودتان را بخورید و نیز  خداوند متعال در سوره نسا  آیه 30فرموده است
" ولا تقتلوا انفسکم ان الله کان بکم رحيما و من يفعل ذالک عدوانا و ظلما فسوف نصليه نارا " 
نکشید خودتان را که خداوند همانا مهربان است و کسی که اینکار را بکند دشمن خداست و میبرندش جهنم و لاجرم چوب در هرجای نه بدترش میکنند(تفسیر از بنده)
حالا میشود جای لاتقتلو گذاشت لا تاکلوا یعنی نخورید خودتان را و الخ

باقی بقایت عزیز و برای تو و رفقایت آرزوی بازگشت به راهی درست را دارم.و بخصوص جمله آخر نوشته ات شاهکار است آنجا که انگار برق خود آگاهی در درون تو درخشیده وانگار جلوی آینه نشسته ای نوشته ای:
. ترا به خدا انحطاط کامل انسانی و میزان پستی و دنائت را می بینید؟ 
یاداشت تو و مطمئن شدن از اینک شیر زنده است مرا واداشت این قصیده را نیز تقدیم کنم. به امید طول عمر شیر. یا علی
اسماعیل وفا یغمائی
6 اکتبر 2016 میلادی

شیر زنده است
ای دوستان! بشارت! چون شیر زنده است
سرحال و چاق و چله و شنگول و گنده است
هم اشکمش چو طبل و همان سینه چون سًپر
چنگولهاش تیز و چو چاقو برنده است
چون «سنت اش» که «تهمت و توهین» بود بجاست
پس زنده باد، شیرنمرده ست!زنده است
شیر است و پادشاه وحوش است و احتیاط!
چون این جناب همچو گذشته درنده است
شیراست لیک دشمن شیراست و عاشق
روباه جیره گیر و شغال چرنده است
در توی غارخویش بر افراشته «دو چیز»
بر ریش ما به قهقهه در حال خنده است
گه چرخ می دهد «دم» و گه «آن دگر» به شوق
بختش بکام ونیز بلیطش برنده است
دم را تکان به چارسو و شش جهت دهد
هر جا که دانه ایست جنابش پرنده است
معیار نیک و بد چو بود شخص شیرخان
جائی برای بحث عزیزان نمانده است
خیر است عین شر ،اگرت شیر گویدا
شر عین خیر،خشتک منطق درانده است
بر میز کار کرده جهان را دراز و، سخت
در کاراره کردن و گهگاه رنده است
خواهد زنو جهان نوینی،که سرورش
آقای شیر و هر که جز او عبد و بنده است
ای اهل انتقاد حذر ، چونکه منتقد
یار «فقیه جاکش برفرق سنده» است
فرموده شیر: هرکه مخالف! بدون شک
یا کونی است یا که قرمساق و جنده است
ای بانوان محترمه قدری احتیاط
گر ما «نرینه ایم» جنابش «نرنده» است
ما را بسنده است یکی یا دو تا!!ولی
او راکجا تمام خواتین بسنده است
شیر شکافدوست به هر جا شکاف یافت
در آن چپنده ، یا که در آن در تپنده است
کرده حلال کون و مکان را به خویشتن
در پیش او تمامت هستی خمنده است
امروزه روز ،تهمت و توهین سلاح شیر
فردا بدان که نوبت ساطور و کنده است
امروز گر چه نیست به تخت ظفر، چنین!
فردا به تخت !وای به احوال بنده است
امروز اگردو گوش ترا شیر میکشد
فردا زبان و بیضه ات از بیخ کنده است
***
آقای شیر! شاعر پیر ار چه طنز گفت
از بهر خیر بود،کمی گر زننده است
ازما بغیریاد نماند به هوش باش
«
مرحوم شیر»نیز چو «شاعر» رونده است
جامی زریق رحمت ما راست منتظر
نوشیم اگر نه!تنقیه آوخ ! چپنده است
غیر از خدا که ساقی این ریق رحمت است
هر کس که زنده است ورا سرکشنده است
دو گز زمین و ده گز کرباس، سهم ماست
هم سهم آنکه اسب زگردون جهانده است
روزی رسد نه دیر که مرحوم میشویم
خوبا کسی که خاطره اش، نیک مانده است
رفتند و میرویم و پس از ما روند نیز
باری حقیقت است اگر چه گزنده است 


 

۱ نظر:

jahandid گفت...

با درود به ازاديخواهان و ايران دوستان عزيز،

والاه چه عرض كنم!

با شناخت نسبى اى كه از اين ارگان دارم، در اين دوران حكومت اخوندى چندين بار متوجه اين حالت در اين ارگان شده ام كه مانند نوعى جوزدگى، رفتارى را در پيش ميگيرند كه فقط حكايت از همان جوزدگى ميكند. منظورم از جو زدگى چيست؟ نميدانم كه اين يك امر طبيعى ميتواند باشد و هم مانند ان در ديگر ارگان ها هم بوده يا كه نه؟ هرگاه كه تحولاتى رخ ميدهند كه نشان از يك دگرگونى بزرگ دارند، ارگان هاى ذى ربط زودتر در ان جو بعد از وقوع ان دگرگونى خودشان را قرار ميدهند و سعى ميكنند مشكلاتى كه بعد از وقوع ان دگرگونى حل انها سخت تر و يا غير ممكن خواهد بود را، در زمان قبل از تغيير شرايط از سر راه بردارند. در رابطه با ارگان هاى سياسى اين ويژگى "جوزدگى" خودش را در برخوردهاى انها با مخالفين شان بروز ميدهد. انها اين طور حساب ميكنند كه اگر بخواهند مخالفى را از سر راه خودشان بردارند، در اوضاع فعلى بهاى كمترى دارد كه احتمالن در اوضاع بعد از دگرگونى اجبارن شايد نشود با تهمت و پرونده سازى كارى از پيش برد و ان وقت بايد به شيوه هاى ديگرى دست ازيد كه شايد باز اوضاع نو اين امكان را ندهد! يعنى در مجموع در يك فضاى تحليلى و فرضى، دست به اقداماتى ميزنند كه بنا به حسابگريهاى همان فرضيات الان "ارزان تر" است تا در ان فضايى كه قرار ست پيش بيايد. به مصداق ان مثال كه ميگويد:"درمان واقعه را قبل از وقوع ان بايد كرد!" در هر حال اميدوارم كه اين جوزدگى كه بارهاى زيادى در اين ٣٧ سال روى داده است، اين بار لااقل كمى واقعى تر باشد كه كمكى بشود و شايد از اين تاكتيك بيهوده دست بكشن!