دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۹۱ اسفند ۱۷, پنجشنبه

یاداشتکها. یاداشتک شصت و دوم. واقعیت تاریخ ایران و دیدگاههای آقای بنی طرف.اسماعیل وفا یغمایی.

 


یاداشتکها. یاداشتک شصت و دوم.


واقعیت تاریخ ایران و دیدگاههای شما آقای بنی طرف.   

اسماعیل وفا یغمایی.


 نویسنده و مترجم عرب تبار آقای یوسف عزیزی بنی طرف،نوشته ای در سایت وزین اخبار روز قلمی فرموده اند تحت عنوان
آیا ایران به سوی تجزیه می رود؟ و ندای مکرر ظلم اقوام فارس بر عرب و کرد و ترک و ... را سر داده اند.من در زیر نوشته این بزرگوار یاداشتکی نوشتم و اندکی از بسیار را توضیح دادم . مدت زمانی بعد، نوشته را با مقداری نمونه تکمیل تر کردم که میبینید .  .

***
جناب بنی طرف گرامی. با سلام خدمت شما. من  به عنوان یک ایرانی و یک همدرد و هموطن شما که حدود سی و هشت سال از عمر شصت ساله را در جستجوی آزادی و دموکراسی در زندان و دربدری و تبعید و غربت گذارنده، شخصیت حقوقی مردمی را که در داخل کشور ایران به سر میبرند با نام ایرانی و شخصیتهای حقیقی آنها را با نام کرد و ترک و فارس و ترکمن و لر و عرب و ...... به رسمیت میشناسم. این ملت با تمام ملیتهایش قرنها در جغرافیای ایران زیسته اند. فارسها که من هرگز تا حالا نتوانسته ام رگ وریشه نژادیشان را پیدا کنم! بخشی از این ملتند.تاکید میکنم این ملت با ملیتهایش چندین و چند قرن با هم زیسته اند و در حالی که اروپا دارد مرزهایش را بر میدارد و اروپای بزرگ را تشکیل میدهد و مساله ایران آزادی و دموکراسی برای همه است شما مدتهاست دارید راه خودتان را میروید و ساز خودتان را بدون توجه به بسیاری واقعیتها مینوازید.
استاد عزیز من! تاریخ پیش روی ماست. نمیدانم شما چقدر به آن توجه دارید. در طول هزار و چهارصد سال اخیر، بجز یعقوب سیستانی و دیلمیان و آل زیار گیلانی و مازندرانی، وبعدها زندیان لر و سلسله پهلوی شمالی تبار ، تمام تاریخ ایران تاکید میکنم تمام تاریخ ایران از سامانیان گرفته تا غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان ومغولان و تیموریان ومظفریان قرا قویونلو و آق قویونلو و صفویه وافشار و قاجاریه و خرده سلسله هائی که اینجا و آنجای ایران حکومت کرده اند، تاریخ حکومت اقوام غیر فارس بر تمام ملیتهای ایران از جمله فارسهاست.
 من اساسا انسان را با نژاد و قومیت نمیشناسم و نسب نامه مرا سهراب سپهری خوب بیان نموده که:«نسبم شاید. به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد» و نیز نرودای شیلیائی که فرموده
من زمین را به رسمیت میشناسم
و انسان را بر آن
استاد عزیز! تمام این تاریخ، باز هم تاکید میکنم تمام این تاریخ! تاریخ حکومتهای غیر فارس ، یعنی واضح و روشن و بی تعارف،قبایل صحرا نشین و جنگجو و دلاور و تیغ به کف ترک ، و تاکید میکنم با فرهنگی که تحفه مهاجمان به ایران، از عربستان و بلاد عرب بود میباشد.
آیا شما میتوانید غیر این را ثابت بفرمائید. فرهنگ فارس کجاست؟ آیا در این پانزده قرن دوم تاریخ ایران، در حکومتها، شما نقش و نشانی اساسی از فرهنگ قبل از اسلام میبینید؟ حکومت فارسها کجاست ؟ اگر هست نام ده پادشاه و امیر فارس را ببرید تا من مطمئن شوم شما درست میگوئید. در تاریخ ایران حکومتها و دولتها بوده اند که حکومت کرده اند و نه ملیتها و ملت، و این حکومتها تسمه از گرده تمام ملیتها کشیده اند که در اکثر این حکومتها ملت طعمه بوده و دولت شکارچی.
میخواهید به یمن حکومت پلید کنونی حاکم بر ایران ندای تجزیه را سر بدهید حق دارید ولی تاریخ را بدانید. من حدود بیست سال روی تاریخ ایران کار کرده ام.مادر بزرگ من ریشه در تبار بنی شیبان عرب داشت و طایفه او از اولین مهاجرین و کلنی نشینهای پس از فتح ایران بودند که آمدند تا در مقابل شورشهای ایرانیان پشتوانه حکومت جبار آن دوران باشند. .پدرم از اهالی دشت کویر یعنی فارس است. دو خواهر ناتنی ترک دارم.کودکی ام در بلوچستان و با بلوچها گذشت. الفبای فارسی را بلوچی بنام آقای جمالزهی در سراوان به من آموخت. بسیاری شبها را در قلعه بلوچها در سراوان و در کنار دو بانوی مهربان بلوچ بنام عایشه و خدیجه امراء گذراندم و از آنها مقداری زبان بلوچی آموختم . پدر من به شدت به بلوچها علاقمند بود و اگر چه زیر بار مذهب نبود و فقط به خدا اعتقاد داشت اما در جلسات مذهبی مولوی های بلوچ و فکر میکنم دو مولوی نامدار  سالهای 1338 خورشیدی یعنی مولوی شهداد و مولوی عبدالعزیز شرکت میکرد و بحث و فحص میکرد تاب یشتر بداند.در سال شصت در پناه کردها و دکتر عبدالرحمان قاسملو بودم  بساری از دوستان من لر هستند ... وهیچ برتری برای فارسها بر دیگران و دیگران بر فارسها نمی شناسم.مساله اگر ستم ملی است باید از بین برد. یاد روانشاد گرامی دکتر قاسملو سبز باد. در سال ۱۳۶۰ یکبار در مقر مرکزی حزب دموکرات کردستان در دره ای حوالی روستای شیوجو در کردستان میگفت: اگر دموکراسی به ایران باز آید خودمختاری در زیر سایه اش از اعتبار خواهد افتاد ما قرنهاست در این سرزمین زیسته ایم و تمام ایران مال ماست( نقل به مضمون).
آقای بنی طرف اگر مساله سر فارس و ترک و عرب است ونه ستمی که بر سر تمام ملت ایران آوار شده است شما چرا فراموش کرده اید که رهبر ایران کنونی خامنه ای فارس نیست وترک تبار است و کله اش از فرهنگ  سوقاتی  تحفه عربستان  لبریز  است و از هر ده کلمه ای که از دهانش بیرون می آید هشت تای آن عربی است ووآن عمامه بر کله اش زائیده فرهنگ ایرانی نیست!.در آغاز حکومت شیعه صفوی این شاه اسماعیل غیر فارس بود که جوی خون در تبریز بر پاساخت و حتی شکم زنان حامله تبریزی را که حاضر به لعن خلفای سه گانه نبودند دستور داد بدرند و جنینشان را بیرون بکشند. این کار را فارسها نکردند. میخواهید فارسها را و نه حکومت خامنه ای رادشمن ملیتها قلمداد کنید پس اندکی به تاریخ نظر کنید تا باصطلاح فارسها را در زیر تیغ و تازیانه اعراب مهاجم به ایران  ببینید.  اگر بحث بر سر ستم ملی به همه ملیتها و از جمله فارسها ست بحث قابل فهم است ولی اگر بحث بر سر نژاد است نه کارنامه عربهای امروزی ایرانی، که برادران و خواهران و هموطنان ما هستند بلکه کارنامه اولیه بسیار بسیار خونین و هول آور است و اینجا تمام ملیتها  منجمله فارسها طلبکارند. چند نمونه از صدها نمونه را ببینید.
استاد زرین کوب در صفحات 72 تا 74 دو قرن سکوت مینویسد:
... استیلای عرب بدون غارت و انهدام و کشتار انجام نیافت.[...]دختران و زنان ایرانی را در بازار مدینه فروختند و سبایا و اسرا خواندند. از پیشه وران و برزگران که دین مسلمانی را نپذیرفتند باج و ساوگران بزور گرفتند و جزیه نام نهادند. همه این کارها را نیز عربان در سایه شمشیر و تازیانه انجام می‌دادند.[...] حد و رجم و قتل و حرق، تنها جوابی بود که عرب خاصه در عهد امویان به هرگونه اعتراضی می‌داد.[...]خشونت و قصاوت عرب نسبت به مغلوب شدگان بی اندازه بود.[...] بیداد و فشار دستگاه حکومت سخت مایه نگرانی و نارضایی مردم بود. مولی نمی‌توانست بهیچ کار آبرومند بپردازد. حق نداشت سلاح بسازد و بر اسب بنشیند. اگر یک مولی نژاده ایرانی، دختری از بیابان نشینان بی نام و نشان عرب را به زن می‌کرد، یک سخن چین فتنه انگیز کافی بود که با تحریک و سعایت، طلاق و فراق را بر زن و تازیانه و زندان را بر مرد تحمیل نماید. حکومت و قضا نیز همه جا مخصوص عرب بود و هیچ مولی ای باینگونه مناصب و مقامات نمی‌رسید. حجاج بن یوسف بر سعید بن جبیر که از پارساترین و آگاه ترین مسلمانان عصر خود بود منت می‌نهاد که او را با اینکه از موالی است، چندی به قضا کوفه گمارده‌است. نزد آنها اشتغال به مقامات و مناصب حکومت در خور موالی نبود؛ زیرا که با اصل سیادت فطری نژاد عرب منافات داشت.
نمونه ها ی دیگر:
در حمله به سیستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند بطوریکه ربیع ابن زیاد (سردار عرب) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا سدی بساختند از آن کشتگان (یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند) و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند؛ و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار (یک میلیون) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز. (کتاب تاریخ سیستان صفحه۳۷، ۸۰ - کتاب تاریخ کامل جلد1 صفحه ۳۰۷)
در حمله اعراب به ری مردم شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند؛ بطوریکه مغیره (سردار عرب) در این جنگ چشمش را از دست داد. مردم جنگیدند و پایمردی کردند... و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنیمتی که خدا از ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود.(کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵)
در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بگونه ای که عبیدا (سردار عرب) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند. (کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه 116 -کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه 2011)
در حمله به الیس؛ جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعدها به «رود خون» معروف گردید در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان؛ خالد ابن ولید نذر کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردید «چندان از آنها بکشم که خونهاشان را در رودشان روان کنم» و چون پارسیان مغلوب شدند؛ بدستور خالد «گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ میآوردند و در رود گردن میزدند» مغیره گوید که «بر رود؛ آسیابها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند؛ آرد کردند ... کشتگان (پارسیان) در الیس هفتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ 123)
در شوشتر؛ مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند؛ خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند؛ خارها به دست و پای ایشان بنشست؛ و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خودداری کرده بودند گردن زدند. (کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه۱۶)
در چالوس رویان؛ عبدالله ابن حازم مامور خلیفه ی اسلام به بهانه (دادرسی) و رسیدگی به شکایات مردم؛ دستور داد تا آنان را در مکانهای متعددی جمع کردند و سپس مردم را یکیک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند بطوریکه در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند ... و دیهی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور میبردند. (کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ - کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹)
در حمله به سرخس؛ اعراب مسلمان «همهی مردم شهر را بجز یک صد نفر؛ کشتند. (کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه 208و 303)
در حمله به نیشابور؛ مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند؛ به قتل و غارت مردم پرداختند؛ بطوریکه «آنروز از وقت صبح تا نماز شام میکشتند و غارت میکردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه 282)
در حمله ی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ بطوریکه سردار عرب (سعید بن عاص) از وحشت؛ نماز خوف خواند. پس از مدتها پایداری و مقاومت؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان «امان» داد و سوگند خورد «یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت» مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن؛ و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: «من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم! .. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه ۱۷۸)
پس از فتح "استخر" (سالهای 28-30 هجری) مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند. اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم"استخر" را محاصره کنند. مقاومت و پایداری ایرانیان آنچنان بود که فاتح "استخر" (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگین کرد بطوریکه سوگند خورد که چندان بکشد از مردم "استخر" که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان کشتند خون نمیرفت تا آب گرم به خون ریختندپس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند "چهل هزار کشته" بودند بیرون از مجهولان .(کتاب فارسنامه ابن بلخی صفحه 135-- کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 163)
رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان عرب؛ بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی بچنگ آوردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه 215)
مردم کرمان نیز سالها در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان؛ حاکم کرمان با پرداخت دو میلیون درهم و دو هزار غلام بچه و کنیز؛ بعنوان خراج سالانه؛ با اعراب مهاجم صلح کردند. (کتاب تاریخ یعقوبی صفحه 62 -کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه 2116, 2118 - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 178,179)
این مشتی از خروار است و دریائی از خشونت و جنایت ایران اشغال شده را در قرون اول در نوردید و بعد هم که ایران استقلال یافت اندیشه و مکتبی بر جای ماند که تحفه معاصر آن جمهوری اسلامی ضد ایرانی و وحشتبار خمینی و خامنه ای است . اسم این فرهنگ را من گذاشته ام ایدز مکتبی و ایدئولوژیک که در رگهای تاریخ ایران بسا مخرب تر از هجومهای اولیه ملتی را با فریاد استقبال از خمینی به دوزخ پرتاب کرد.از گذشته بگذریم و به زمان کنونی برگردیم:
آیا موسوی تبریزی و موسوی اردبیلی و ملا حسنی و خلخالی که هزاران فارس و کرد و ترک وعرب و عجم را به جوخه تیر باران سپردند فارسند. مطمئن باشید اگر آمار بگیرند در میان مسئولین حکومت ننگین کنونی ایران تعداد فارسها در اقلیت خواهد بود. البته این اصلا مهم نیست چون انسان اسب عربی و فیل آفریقائی نیست و با کار کردش مشخص میشود.
تاکید من برای شما دوست ارجمند که حتما زخم ستم ملی را بر دوش دارید این
است که خوب چشم بصیرت و بی نظری را باز کنید که
الف: تاریخ ایران حدود دوازده قرن از دوران پس از اسلام تاریخ حکومت اقوام و قبایل صحرا نشین و جنگجوی غیر فارس  وشاهان غیر فارس بر ایران و بر تمام ملیتهای ایران است. این لیستی ساده از این حکومتها برای اطلاع سرکار است.
 
1
. طاهریان که با طاهربن حسین مصعب سال 206 هجری قمری شروع و با محمدبن طاهر به سال 259 هجری قمری خاتمه یافته است. طاهریان از خاندان امیران و سرداران ناحیه‌ای در نزدیکی هرات ی به نام پوشَنگ یا فوشَنج بودند و در اساس در خدمت عباسیان  یعنی  اعراب بودند
2.
علویان که با حسن بن زید حسنی داعی کبیر سال 250 شروع و با حسن بن قاسم حسنی، داعی صغیر به سال 316 هجری قمری خاتمه یافته است. اینان نیز عرب تبارند
3.
دیالمه یا آل زیار که با ابوالحجاج مرداویج بن زیار به سال 316 هجری قمری شروع و با جستان بن نوشیروان به سال 435 هجری قمری خاتمه یافته است. اینان ایرانی تبارند
4.
دیالمه ی آل بویه، دیالمه ی فارس با عمادالدوله ابوالحسن علی بن بویه به سال 320 هجری قمری شروع و با ملک رحیم ابونصر خسرو فیروز پسر ابوکالیجار مرزبان به سال 447 هجری قمری خاتمه یافته است. و دیالمه ی عراق و خوزستان و کرمان و ری و اصفهان و همدان نیز مدتی در این نواحی حکومت کرده اند. اینان ایرانی تبارند
5.
صفاریان که با ابویوسف یعقوب بن لیث به سال 247 هجری قمری شروع و با ابواحمد خلف بن احمد به سال 303 هجری قمری خاتمه یافته است.اینان ایرانی تبارند.
6.
سامانیان، ترک تبارکه با امیرعادل، امیر ماضی ابوابراهیم اسماعیل بن احمد به سال 179 هجری قمری شروع شده و به امیر ابوالفوارس عبدالملک بن نوح به سال 389 هجری قمری خاتمه یافته است.
7.
غزنویان ترک تبارکه با ابواسحاق الپتکین به سال 351 هجری قمری شروع و با سراج الدوله ابوالملوک خسرو ملک بن خسروشاه به سال 582 هجری قمری خاتمه پیدا کرده است.
8.
غوریانترک تبار (یا ملوک غور) که با امارت سیف الدوله سوری بن ملک عزالدین حسین به سال 534 هجری قمری شروع شده و با امارت علاءالدین محمدبن شجاع الدوله علی بن عزالدین حسین به سال 612 هجری قمری خاتمه یافته است.
9.
سلطنت سلاجقه ی ترک تبار بزرگ. با رکن الدین ابوطالب طغرل بن میکائیل بن سلجوق به سال 429 هجری قمری شروع و با معزالدین ابوالحارث سنجر احمدبن ملکشاه به سال 552 هجری قمری خاتمه یافته است. و حکومت سلاجقه ی عراق به سال 511 هجری قمری با مغیث الدین ابوالقاسم بن محمد ارسلان شاه خاتمه یافته است.
10.
خوارزمشاهیان ترک تبار، با قطب الدین محمدبن انوشتکین به سال 490 هجری قمری شروع و با جلال الدین منکبرنی بن علاءالدین محمد به سال 628 هجری قمری خاتمه یافته است.
11.
ایلخانان مغول تبار که مدت حکومت آن ها با هولاکوخان بن تولوی بن چنگیزاز سال 651 هجری قمری شروع می شود و با سلطنت و حکومت انوشیروان عادل به سال 756 هجری قمری خاتمه می یابد.
12.
در دوره ی فترت ایلخانان مغول و دوره ی تیموری، ملوک و خاندان هایی در نواحی ایران حکومت کرده اند من جمله :
الف - ملوک آل کرت  غوری تبار و در خدمت مغولان ،که با حکومت شمس الدین ابی بکر به سال 643 هجری قمری شروع می شود و با حکومت ملک غیاث الدین بن معزالدین به سال 783 هجری قمری خاتمه می یابد.
ب – اتابکان ترکمان تبار  فارس که با سنقربن مودود 543 هجری قمری شروع شده و با حکومت ابش خاتون دختر سعدبن ابی بکر به سال 684 هجری قمری خاتمه یافته است.
پ – قراختائیان ترک تبار چینی نژاد در خدمت مغولان،در کرمان که با براق حاجب بن کلدوز به سال 619 هجری قمری شروع شد و با حکومت قطب الدین شاه جهان پسر سیورغمش به سال 703 هجری قمری خاتمه یافته است.
ت – خاندان ترک تبار اینجو یا آل مظفر که با حکومت امیر مبارزالدین محمدبن مظفر از سال 723 هجری قمری شروع شده و با حکومت شاه منصوربن شاه مظفربن امیر مبارزالدین محمد به سال 795 هجری قمری خاتمه یافته است.
ث - اتابکان بزرگ مغول تبار که با ابوطاهر به سال حدود 550 هجری قمری شروع و با غیاث الدین کاوس بن هوشنگ خاتمه یافته است.
ج – چوپانیان ترکمان تبار که با سلطنت شیخ حسن کوچک بن تیمورتاش به سال 738 هجری قمری شروع شده و با حکومت ملک اشرف برادر شیخ حسن به سال 758 هجری قمری خاتمه یافته است.
چ - امرای ایلکانی یا آل جلایرمغول تبار که با امارت امیرشیخ حسن بزرگ بن امیر حسین از سال 740 هجری قمری شروع و با حکومت سلطان حسین علاءالدوله بن سلطان احمد به سال 838 هجری قمری خاتمه یافته است.
ح - سربداران  شورشی بر علیه مغول و عمیقا ارتجاعی در تفکر اجتماعی با خواجه عبدالرزاق باشتینی به سال 736 هجری قمری شروع و با خواجه نجم الدین علی موید به سال 788 هجری قمری خاتمه یافته است.
خ - امرای طغاتیمور مغول تبار که با حکومت طغاتیمورخان بن جوجی به سال 737 هجری قمری شروع شده و با حکومت سلطان علی بن پیرک پادشاه به سال 812 هجری قمری خاتمه یافته است.
پس از این، خاندان تیموری روی کار آمدند و دوره ی فترت خاتمه یافته است.
13.
امرای تیموری، ترک تبار با ظهور صاحبقران تیمور به سال 771 هجری قمری شروع و با سلطان حسین بن بایقرا سال 921هجری قمری خاتمه یافته است.
14.
ترکمانان قراقوینلو ترکمان تبار با قرایوسف بن قرامحمد به سال 810 هجری قمری شروع و با حسنعلی میرزابن جهانشاه به سال 873 هجری قمری خاتمه یافته است.
15.
امرای آق قوینلوترکمان تباربا آمدن امیر حسن بیک به سال 882 هجری قمری شروع و با رفتن سلطان مرادبن یعقوب بن حسن بیک 908 هجری قمری خاتمه یافته است.
16.
حکومت پادشاهان صفوی ترک تبار، با آمدن شاه اسماعیل اول به سال 905 هجری قمری شروع و با رفتن شاه عباس سوم پسر شاه طهماسب دوم به سال 1148 هجری قمری خاتمه یافته است.
17.
سلاطین افشارترک و ترکمان تبارکه با آمدن نادرشاه به سال 1148 هجری قمری شروع و با نادرمیرزا به سال 1218 هجری قمری خاتمه یافته است.
18.
پادشاهان زند لر تباربا ظهور کریمخان به سال 1163 هجری قمری شروع و با رفتن لطفعلی خان بن جعفرخان به سال 1209 هجری قمری خاتمه یافته است.
19.
سلاطین قاجاریه ترک تبار، با آمدن آغامحمدخان به سال 1200هجری قمری شروع و با رفتن احمدشاه به سال 1343 هجری قمری برابر با سوم حوت 1302 خورشیدی خاتمه یافته است.(از تاریخ ایران عباس اقبال ).
20.
خاندان پهلوی مازندرانی و گیلک تبار، موسس این خاندان رضاشاه است که از آذرماه 1304 خورشیدی تا شهریور 1320 خورشیدی و سپس محمدرضاشاه از شهریور 1320 تا بهمن ماه 1357 خورشیدی سلطنت کرد.
این نمائی از تاریخ ایران از زاویه حاکمانی است که اکثر آنها پوست از سر ملیتها و ملت کنده اند.به گمانم مارکس میگوید (نقل به مضمون) سرعت سیر تاریخی دیکتاتوریهای متمرکز بیشتر از دیکتاتوریهای خرد و ریز و پراکنده است ومن میگویم ایکاش دیکتاتوری ساسانیان ادامه یافته بود تا ما فارغ از هجوم بیگانه به سرفصلی مناسب میرسیدیم و این انژکسیون مرگ آور به رگ ملت و ملیتهای ایران تزریق نشده بود تا مثلا رود انقلابی که در دوران ما طغیان کرد طغیان نمیکرد و بجای آزادی نجاست بر سر نمی آورد و اکثریت ملت راه رهائی را در مکتب خمینی در سر فصل 57 نمیجست. وهنوز نیز  مثلا اپوزیسون متشکل مجاهدین فارغ از قدرتها و امکانات ملی و ایرانی و ملیتهایش با ذکر یا اسلام و جمهوری دموکراتیک اسلامی این همه نیرو از کف نمی داد و چشمش بر روی تاریخ ملتش باز میبود و بجای برافراشتن رهبری عقیدتی که محدود است ومکتبی می توانست رهبری ملی مثل مصدق بر آورد و توان انطباق داشته باشد.
بگذرم و انصاف را برادر! از سلاطین و سلسله های فوق چند تایشان فارسند و گویا شما زبان و فرهنگ عمومی را با فارس عوضی گرفته اید.اما حقیقت چیست. آن که از وورود خون آشامانه مهاجمان به ایران و این هم از ادامه که میبینید جز سه چهار سلسله بقیه دربست و در اساس غیر ایرانی بوده اند . در این میان لطف فرموده این ملت یا ملیت جبار فارس را پیدا کنید.
ب:فرهنگ حاکم در این حکومتها در پایه های اصلی تحفه آن سوی مرز یعنی عربستان وعمیقا فرهنگی غیر فارسی و غیر لری و کردی و ترکمنی و بلوچی و.... بلکه دقیقا فرهنگی بوده که ریشه در عربستان سعودی و اقوام و قبایل عرب داشته است، فرهنگی  که بدون تعارف در پایه ها عربی بوده وتوسط سپاهیان خلیفه دوم عمر ابن خطاب رضی الله عنه وارد ایران شد و حدود ده قرن در هیئت و سیمای فرهنگ اهل سنت از سامانیان تا صفویان یار غار حکومتگران بود و حتی مغولان بعد از هلاکو خان وامیر تیمور به این فرهنگ مسلح بودند. این فرهنگ حتی سلسله های ایرانی غیر ترک و ترکمان و عرب مثل طاهریان و صفاریان را نیز باخود داشت ودر پایه حتی این سلسله ها در سایه سار دامان خلیفه و اسلام عزیز خلیفه و فرهنگ عربی تنفس میکردند.
از زمان شاه اسماعیل صفوی به ضرب شمشیر و کشتار عمومی ملیتهای ایرانی سنی مذهب، این فرهنگ تبدیل به فرهنگ شیعی شد.در یک دوران کوتاه در دوران نادرشاه دوباره کوشش شد تا دین و آئین به روال قبل از تشیع بر گردد که مرگ نادر مجال نداد و هم اکنون هم این فرهنگ توسط حکومت ملایان توسط خامنه ای غیر فارس تبار و فرهنگ غیر فارس اش در کار است اگر بجز این است و رجم وصیغه و دست و پا بریدن و ریش گذاشتن وسبیل را تراشیدن و زنان را در حجاب خفه کردن ریشه در فرهنگ فارسها یا ترکمنها یا لرها و غیره داردمرا هدایت بفرمائید.
دوست عزیز من از شوونیزم متنفرم ولی معذرت میخواهم که مجبورم رک بنویسم شما اگر مشکلتان نژادی است و مسئله عرب و عجم است توجه داشته باشید که از آنجا که باید دقیقا واقعیات تاریخی و جغرافیائی را در مسائل جدائی و تجزیه در نظر داشت باید عرض کنم خوزستان قبل از اینکه پای اقوام عرب به ایران برسد سرزمینی غیر عربی بوده است و کسانی که به شکل گاه شوونیستی میخواهند به مسئله عرب و عجم دامن بزنند باید توجه داشته باشند خوزستان قبل از من و شما که عرب یا فارس یا ترک باشیم وجود داشته ، در قرون کهن سوزیانا و سرزمین حالتامها را بر خود داشته . در سال ۶۴۰ قبل از میلاد چیش پش دوم این منطقه را تصرف نمود و نام آن به انشان یا انزان تغییر یافت . در دوران ساسانیان نام رسمی این سرزمین خوزستان بوده و نشانی از دوستان عرب در آن نبوده است. در دوران ساسانیان گروههائی از اعراب بنی حنظله همراه با اسیران رومی به خوزستان آورده شدند. بعد از سقوط ساسانیان که بر سیاست نژادی و مرزهای بسته تاکید داشت روند مهاجرت اعراب به خوزستان شدت گرفت.بعدها اعراب و حکومتشان پوست از سر تمام اهالی ایران کندند. دهها هزار زن ایرانی را به بازارهای بردگی بردند و فروختند در سیستان تخت جسد بر پا کردند به ضرب کشتار و شمشیر ایران را در زیر سیطره نگه داشتند. در طول صد سال بقول استاد زرین کوب در دو قرن سکوت ایرانیان دویست بار علیه ستم اشغالگران عرب شوریدند و سرانجام ایران توانست دو باره زبان و استقلال خود را به دست آورد. این یک سطر از این حکایت است... اما بیشترین مهاجرین عرب در دوران صفویان و حاکمیت مشعشعیان به این منطقه آمدند . میخواهم بگویم همانطور که اکثریت ایرانیان طی دو مهاجرت از دشتهای سرد شمال ایران به ایران آمدند قرنها بعد برادران و خواهران عرب ما به این سرزمین مهاجرت نمودند و در هنگام مهاجرت این عزیزان خوزستان قرنها بود که قطعه ای از خاک و جغرافیای ایران بوده است و اعراب مورد نظر شما بطور تاریخی مهاجرند و نه صاحبخانه اگر چه امروز ملیت عرب در ایران خودش صاحبخانه و در کنار همگان صاحب تمام این مرز و بوم فعلا در سطره ملایان است.... بگذرم که اگر قصد جدائی خوزستان است رک و پوست کنده بیان کنید و اینقدر توی سر فارسها نزنید. دوست عزیز امیدوارم روزگاری بشود آمار گرفت تا بدانیم که تعداد کشتگان فارسهای بینوا در این حکومت چقدر بوده. برادر کوچک من از همان فارسهای مورد نظر شما بود که در سن نوزده سالگی در مقابل حرم امام رضا در مقابل چشمان مادر و پدر با جر ثقیل به دار کشیده شد. مبارزه مسلحانه سال شصت شروع شد ولی خود من به دلیل دفاع از هموطنان کرد و نوشتن چند شعر در محکومیت کشتار کردها و انتشار آنها در نشریات در اوایل سال شصت مجبور شدم نیمه مخفی زندگی کنم. در زندان مشهد در دوران شاه حدود صد و چهل زندانی سیاسی بودند که اکثریتشان فارس بودند و منهای چند تن همه آنها در سالهای شصت و شصت و یک تیر باران شدند. اگر بخواهم بنویسم یک خروار سخن هست ولی همین اندازه کافی است. در مملکتی که سرداران دوران جدیدش ستار و باقر بوده اند و برترین نویسنده اش کسروی وساعدی ترک هستند و مجموعه چهره های فرهنگی اش در تمام ملیتها ریشه دارند و مجموعا تکه های ایران را به هم پیوند داده اند بحث شما متاسفانه مقداری لایتچسبک است. با احترام و درود. اسماعیل وفا یغمائی.ششم و هفتم مارس ۲۰۱۳ میلادی
-----------------
اینها برخی نظراتی است که در باره مقاله در سایت اخبار روز نگاشته اند
ز : اسماعیل وفا یغمائی
عنوان : پیکره تاریخ ایران جسد گاو بر قناره قصابی کشیده شده نیست
بادرود به آدی اتمیش ارجمند.دوست ارجمند، آقای بنی طرف را من تا حد لازم میشناسم بسیاری نوشته ها و مصاحبه هایشان را خوانده ام و میدانم محور تلاش ایشان چیست.ایشان در همین مقاله مورد نظر شما اگر چه بهانه مساله تیم بقول ایشان تراختور سازی است ولی در همین جا میفرماید:« مساله ملیت های غیر فارس در ایران هربار به شکلی و در جامه ای نمایان می شود تا ازسرکوب رژیم ایران – که در چنگ ملیت فارس است - جان سالم به در برد. حدود چهار سال است که شاهد بروز پدیده ای هستیم که طی آن نیروهای جنبش ملی آزربایجان از تیم فوتبال باشگاه "تراکتور" – که در تبریز مرکز اقلیم آزربایجان قراردارد – برای هدف های سیاسی خود استفاده می کنند. ترک های آزربایجان این واژه را به صورت "تراختور" تلفظ می کنند و شب و روز ودر همه جا – در ایران و در خارج - برای باشگاه ملی و محبوب خود تبلیغ می کنن»
صغری و کبری ونتیجه را میبینید.
الف:مساله ملیتها هر بار تکرار میشود
ب: رزیم ایران در دست ملیت فارس است( ایشان جنایتکاران حاکم بر ایران را با ملیت فارس یکجا گرفته اند.خامنه ای سمبل غلبه ملیت فارس است و لاجرم این ملیت فارس است که سرکوب میکند.
نتیجه: زنده باد تجزیه و برافراشته پرچم عربستان ایران که بعد البته خودش میشود عربستانی که در آن بقول آن مثال این بار ما فارسها و سایر ملیتها باید برویم و در آنجا نی بیاندازیم.
درمسائلی این چنینی تعارف راباید کنار گذاشت. در طول قرنها و بخصوص حکومت آخوندها همه چیز بر باد رفته است و فقط جغرافیای سرزمین تمام ماها بر جای مانده است که گویا این هم باید تکه تکه شود و هر تکه اش نامی پیدا کند. میدانید در ایران حدود هفتاد و پنج زبان ولهجه وجود دارد پس باید بجا یک برنامه مشترک که منافع تمام ملت را تضمین کند و بر اساس آن بتواند همین آقای بنی طرف رئیس جمهور تمام ملیتها یعنی ایران بشود و قید ظلم مضاعف زبان را بردارد و من فارس به ایشان رای بدهم و ایشان از منافع من دفاع کند،بایددر پی هفتاد و پنج قلمرو بود. آقای بنی طرف محور دستگاهی که در برابر دارد ظلم فارسهاست. ایشان نام اهواز را عربستان می شناسد و اعتقاد دارد که در دوران شاه اسماعیل نام عربستان تبدیل به خوزستان شده است و تکیه گاه تاریخی اش هم حکومت آل مشعشع است. اما ایشان اندکی به قبل از این حکومت توجه نمی فرماید که در زمان حمله سید محمد مشعشع و عشایر عرب کوچ نشین به خوزستان در سال ۸۴۵ قمری ساکنان هویزه پارسی و عجم! بودند سیاح نامدار ابن بطوطه که یک سده پیش از آنجا عبور کرده می‌نویسد مردم هویزه همه پارسی و عجم اند. سفرنامه ابن بطوطه بر این واقعیت اشاره دارد واستاد ارجمند روانشاد ایرج افشارنیز در اثرخوزستان و تمدن دیرینه آن جلد۱، ص۳۵_۴۶) بر این واقعیت تاکید کرده است.بنیاد گذار مشعشعیان دعوی مهدویت داشت و پیروانش از غالیان بودند و در این زمینه حکایتها وجود دارد که بگذرم و فقط بر این تاکید کنم که پیکره تاریخ یک ملت با نزدیک به بیست و چند قرن ، از زمانی که با نام و نشان مشخص بر صحنه تاریخ پدیدار شد تا امروز، جسد درشت گاوی نیست که بر قناره بکشیم ف بعضی قسمتها را بر پیشخوان در معرض تماشا بگذاریم و بخشی را در زیر پیشخوان از نظر پنهان کنیم. این پیکره زنده و رنجکشیده را به تمامت و در پیوندی تاریخی و ارگانیک بایدبه بررسی و تجزیه و تحلیل نشست اما از آنجا که بحث صرفا بحث سیاسی روز آنهم از زاویه ای خاص، آنهم در خارج کشور است از این چیزها در آن خبری نیست و فقط باید جنایات فارسها و حکومت مشعشعیان را روی میز گذاشت و مهر عربستان ایران را هم بر ران آن کوبید . در هر حال من همانطور که در قبل اشاره کردم داوری و نتیجه را به تاریخ آینده وامیگذارم.که در این ملک توده ها و ملیتها قرنها زیسته اند وباز هم خواهند زیست. من در ضمن فکر میکنم گرفتن چنین زاویه هائی می تواند با وحشت ایجاد کردن در دلهای مردمی که نمی خواهند ایران تجزیه شود منجمله باعث شادی همان فارس جنایتکار !! خامنه ای شود واو با زبان بیزبانی بگوید ببینید اگر ما برویم مملکت تجزیه میشود پس قدر ما را بدانید و اجازه بدهید تمام ملیتها یعنی کل ملت را بر سخ کشیده و تناول کنیم. با تشکر اسماعیل وفا یغمائی
۵۲٣۱۵ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱       
    از : امیر آمویی
عنوان : آفتاب آمد دلیل آفتاب
آفتاب آمد دلیل آفتاب

خوب خوانندگان محترم می‌بینید که جناب "آدی باتمیش" که همیشه "سرافراز" باشد و پاینده موضوع را متوجه نیستند! قیاس مع‌الفارق «مادرم از پدرم ...، پس زنان از مردان...» ربطی به موضوع ندارد و اگر ما بخواهیم چنین قیاسی را راه‌اندازی کنیم باید مثلا بگوییم:

۱- ترکان عثمانی در ایران جنایت کردند، پس همه‍ی ترکان عثمانی از ترکان ایرانی جنایتکارند (!!؟؟) جل الخالق! و یا برعکس: ترکان قزلباش در عثمانی جنایت کردند پس همه‍ی ترکان آذری از ترکان عثمانی جنایتکارترند (!!؟؟) ایضا جل الخالق!
۲- گروهی از مردم تبریز از ورود سلطان سلیم استقبال کردند، پس همه ی آذربایجانی ها از ورود دشمن به خاک کشور خوشحال شدند یا می‌شوند(!!؟؟)
می بینید که چه حرفهای مفتی از آب در می‌آیند!

بعد گفته است: "استالین و بریا گرجی هستند / بودند. پس گرجیها [نباید] از ستم دوره استالینی حرف [می‌زدند]. عبارات داخل قلاب برای تصحیح و دخالت بنده است در قول آقا یا خانم "باتمیش". اصل با این تفاوتی ندارد. در ذات این سخن اندکی ابهام هست. در هر حال، آقا یا خانم "آدی باتمیش" توجه نمی کند که در مثال مورد نظر ایشان "ستم استالینی" ربطی مثلا به قومیت فارسهای اصفهانی یا شیرازی یا روسهای روسیه ندارد.

نکته این است: (مطلب ایشان را بادقت بخوانید) جناب "باتمیش" معتقدند که اگر مثلا مغولها یا ترکها در مقام حاکمان بر ایران و همه ی ایرانیان ظلم کردند نباید این ظلم را به گردن مغولها یا ترکها انداخت ، باید فارسها را مقصر و مسبب قلمداد کرد. برخی همچنان بر طبل لاطائلات ستم مضاعف (و مرض نژاد پرستی) حاکمیت فارس بر اقلیتهای قومی ترک و غیره کوبید و می کوبند و خسته هم نمی شوند! و توجه نمی کنند که آزادی تحصیل به زبان مادری ضامن آزادیهای دموکراتیک نیست! دیگر این که از مکانیزم نظامهای استبدادی و ستم آسیایی خبر ندارند!

آیا می شود از تاریخ به هر زبانی که بخوانیم درس گرفت؟
۵۲٣۱۲ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱       
    از : کیوان ش
عنوان : به آقای بنی طرف و کلیه قوم گرایان
در حالیکه انسان های آگاه جامعه جهانی در پی پشت سر گذاشتن افکار پوسیده و عقب افتاده قوم گرایی هستند و یک انسان را بر مبنای انسان بودنش ارزیابی میکنند نه نژاد، جنسیت، رنگ پوست، مذهب و ملیت و خواستار اتحاد جهانی (حداقل منطقه ای) انسان ها هستند و بر هر اندیشه ناشی از جهل و خرافات مهر باطل میزنند، انسان های وابسته به قبیله قوم گرا در کشورهای عقب مانده نگاه داشته شده، زمین و زمان را بهم میبافند و ربط و بی ربط را کنار هم میگذارند، تا بر تفاوت های قومی انگشت گذاشته و آنها را آنقدر عمده نشان دهند و از مظلومیت قوم خویش و سرکوبگری قوم دیگر داد سخن گویند و خواهان جدایی های ملیت ها و در نتیجه تشکیل حکومت های قبیله ای جدا و جدا و کوچک که شب و روز میباید به جنگ با قبیله دیگر مشعول باشند تا کارخانجات اسلحه سازی دول غارتگر مشتری دائمی داشته باشد و مردم آن قیبله های کوچک در جهل و فقر مطلق باشند. بی جهت نیست که "نماینده" گان این قوم گرایان مادام دست گدایی دراز کرده و در راهرو های مجالس دول غارتگر مشغول "سخنرانی" هستند (نگاهی کنید به جلسات مکرر اینان-قوم گرایان کرد، ترک، بلوچ و عرب_ با نماینده گان مجلس آمریکا، آلمان، فرانسه، انگلیس و اروپا) گویی فارس های دشمنان درجه یک اینان هستند و دول فخیمه همگی دوست و یاور آنها (نشانی از خالی بودن ذهن از واقیع تاریخی)
ذهن عقب مانده اینان نمیتواند درک کند که از دید سرمایه داران تمامی افراد جامعه اگر از طبقه آنان نباشند، محکوم به فقر و فلاکت اند، مهم نیست این افراد فارس باشد یا ترک، کرد باشد یا بلوچ، عرب باشد یا ترکمن، لر باشد یا گیلک. و از دید قوم گرایان از جمله اقای بنی طرف، آن کشاورز فارس زبان اصفهانی که آب بر روی زمین اش بسته شده و برای گرفتن آبی که هزاران سال روانه زمین زراعی او بوده، به اعتراض برمیخیزد و سرکوب میشود، نه تحت ستم هست که سرکوبگر قوم عرب و ترک و کرد و ... هست. جالب هست که مردم عادی و بدون ادعا بسیار راحت و اسوده در کنار هم زندگی میکنند و تنها این "روشنفکران" پر مدعا هستند که خواهان جدا سازی آنها.
این قوم گرایان نمیتوانند درک کنند که رژیم سزکوبگر و کشتارگر و غارتگر اسلامی بیشتر از همین "قوم" های غیر فارس تشکیل شده. بعنوان مثال خامنه ای، موسوی، موسوی اردبیلی، موسوی تبریزی، هادی غفاری، صد ها تن دیگر ترک نژادند. در راس ۲ بخش از ۳ بخش قوه حاکم (قوه قضایی و قوه مقننه) نقدی رئیس نیروی نظامی، وزیر خارجه، داستان کل همگی عراقی و عرب زبان اند بعلاوه آن شیخ روانی آدمخوار (خزعلی). دنیا را چه دیدی همانطوریکه قوم گرایان ترک زبان هادی غفاری این آدمکش حرفه ای را با سلام و صلوات به جلسه خود برده و از او به به و چه چه کردند و ویدئو آن به بیرون درز کرد، قوم گرایان عرب زبان هم خزعلی ( شاید پسر را که تئوری کشتار روشنفکران و چپه شدن اتوبوس نویسنده گان را به کمک همفکران خونخوارش پی ریخت و الان "اصلاح طلب" و تقلید انسان ها را میکند) را هم برای "مشاوره" به جلسه خویش راه دهند. براستی این هموطن های عرب زبان ما متوجه هستند که عده ای "روشنفکر" از قبال آنها دارند نان و آن هم چه نانی میخورند و روانی های سرکوبگر حکومت های دوران بربریت در حوزه خلیج فارس از آنها حمایت میکنند؟؟ مطمئن هستم هموطن هاس عرب زبان ما بهیچوجه خواهان حکومتی شبیه به عربستان و قطر و امارات و عراق نیستند که همزبانان آنها را به کوچکترین جرم علی وار گردن میزنند و خود بر میلیارد های دلار ثروت به زندگی کثیف خود ادامه میدهند

در ذهن و اندیشه انسان های آگاه و با خرد ایرانی، عرب، ترک، کرد، بلوچ، لر، گیلک، فارس و ...... همگی یکی هستند و در قلب آنها بیکسان جای دارند و ارزوی حکومت مردم بر مردم هستند.هماره باد پیوستگی خلق های ایران
۵۲٣۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱       
    از : آدی باتمیش
عنوان : فرضیه اشتباه ...
آقای اسماعیل وفایغمایی با احترام، شما مقاله خودتان رابا فرض اشتباه/غلط شروع کرده اید. مینوسید آقای یوسف عزیزی بنی طرف «ندای مکرر ظلم اقوام فارس بر عرب و کرد و ترک و ... را سر داده اند.» در صورتی که محور استدلال ایشان توصیف ظلم مضاعف بر اقوام/ملیتها است. مثالی در ولایت داریم : «میس ... میس مصطفی». وظیفه روشنفکر دموکراث در خصوص ظلم مضاعف موضع بدون میس ... میس است نه این که به عوض درمان مرض نژاد پرستی به تکرار این که فلان فرد/حاکم ترک ... است بپردازد. این گونه استدلال در همان سطحی است که فردی بگوید:
۱- مادرم از پدرم بلند قدر تر است. پس زنان از مردان بلند قد تر هستندند.
۲- استالین و برئیا گرجی هستند. پس گرجیها از ستم دوره استالینی حرف نزنند.
۵۲٣۰۲ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱       
    از : امیر آمویی
عنوان : دیالکتیک کاربست ارقام از دو سوی دشمنان و دوستان آزادی
آقای احمد

۱. ممنون از این که بنده را به داشتن بردباری و منطق دعوت کردید. متقابلا شما را به داشتن همین رفتار متین دعوت می کنم.
۲. شما در یادداشت نخست خودتان، «اصل مطلب» را فراموش کردید و به نکته یی پرداختید که ربطی به قول براهنی و اوبالی و بنی طرف در مورد ادعای بی پایه و اساس ظلم و ستم فارسها به اقوام و ملیت های ایرانی ساکن ایران نداشت و ندارد.
۳. شما در یادداشت دومتان در مجموع درستی سخن نویسنده را پذیرفته‌اید. کاش این پذیرش را از اول اعلام می کردید!
۴. ظاهرا این یکی از ویژگی های ما ایرانیان است که با مطرح کردن آگاهانه یا ناآگاهانه و گاه اصلا صادقانه اما فارغ از توجه به اصلیت موضوع، مسائلی جزئی مطرح کنیم و با مهم جلوه دادن آنها، حقایق را زیر پرده ای از آن جزئیات پنهان و ملوث نماییم.
۵. متأسفانه در همین یادداشت دومتان، موضوع مهم جنبش سبز را مطرح کرده اید و باز با استناد به طول و عرض خیابان اصالت آن را زیر سوال برده اید. این همان چیزی که حاکمان کنونی ایران می‌خواهند! این طور نیست؟ اگر ما نتوانیم از تظاهرات عظیم، آرام و صلح آمیز علیه انتخابات قلابی و ربودن رأی مردم به این حقیقت ساده برسیم که از همان زمان و اکنون نیز ایرانیان به هیچ وجه دیگر خواستار حکومت فقاهتی نبوده و نیستند، باید عرض کنم که درکمان از معنای حوادث سیاسی و پدیده های اجتماعی کامل نیست. ارقام مهم نیستند. گاه ارقام خاکی هستند که در چشم مردم ریخته می‌شوند. درست مثل ۸/ ۹۹ درصد که نمی دانم می دانید چیست یا نه، و گاه دادن نیرو به کسانی که برای رهایی خود به حرکت در آمده اند. امیدوارم این برای شما روشن شود.
۶. در پاسخ به درخواست من به دو جلد از مجموعه ی تاریخ کمبریج ایران اشاره کرده اید ولی فراموش کرده اید شماره‌ ی صفحات را بدهید. شخصا نتوانستم مطالب مورد استناد شما را بیابم. من خود نیز مرتکب این فراموشکاری شده ام و در اینجا نقیصه را رفع می کنم: جلد اول، صفحه ی صد و شش. ضمنا آن مجموعه از نظر من "مفید" است نه "متقن"، همچنان که عرض کردم. داستان تاریخ نویسی در انگلستان خود داستانی است دردناک.
۷. گفته اید: "تبعات اشاعه جهل را هم با پوست و گوشت و استخوان چشیده" اید. منظورتان را نفهمیدم: منظورتان جهل پراکنی اصحاب قدرت و حاکمان کنونی است و یا جهل پراکنی حامیان جنبش سراسری سبز در ایران؟ اما اگر مورد ظلم و فشار قرار گرفته اید، از این بابت با شما همدردم و متأسفم که ما ایرانیان چنین روزگاری را تجربه می کنیم.
۸. در پایان گفتار دومتان با به کار بردن عبارت "احتراز از حماقت های زنجیره ای دوستان" به احتمال زیاد به نویسند و به من توهین کرده اید. اگر برداشت من درست است و قصد توهین داشته اید که فکر می کنم داشته اید، باید عرض کنم پا را از دایره بردباری و منطق فراتر گذاشته اید.
۹. در قسمت نهایی یادداشتتان نوشته اید: "شک داشتن حق دموکراتیک من است و اهانت به من مشکلی را حل نخواهد کرد." شک داشتن حق همه است، ولی در شک ماندن روزگار و تاریخ ایرانیان را به باد خواهد داد.

۱۰. پرسش از شما: در کدام بخش از یادداشت من توهینی به شما شده است؟ از همین طریق مشخص کنید تا در صورت درستی آن از همین طریق از شما طلب بخشودگی کنم و متقابلا از شما طلب عذرخواهی از نویسنده و خودم.

آمویی
۵۲٣۰۱ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱       
    از : اسماعیل وفا یغمائی
عنوان : لطفا به حقیقت تاریخ ایران توجه کنید!
با درود به آقا یا خانم آ پارس و سیاوش ایرانی
دوست گرامی آ پارس ایکاش به جای درود به آقای بنی طرف مقداری توضیح میدادید و نوشته مرا نقد میکردید تا من هدایت شوم. اینکه نیروهای سیاسی ایرانی توان حل مساله را ندارند دلیل تکه پاره کردن ایران نمی تواند باشد.من نوشته شما را بیشتر یک فریاد عصبی بدون منطق بر سر خود میبینم و بس. جوابی برای این فریاد ندارم چون بحث داد و فریاد نیست بلکه کالبد شکافی یک واقعیت تاریخی است من جواب شما را به واقعیت اینده و همان ملیتها واگذار میکنم.احتمالا فارغ از بحثهای من و شما کل ملیتها یک عنصری در درون خود داشته اند که تا حالا مملکتشان را قطعه قطعه نکرده اند بعد از این هم خواهند داشت. بحث بر سر قوم است برادر نه استعمار دولتهای بقول شما فارس که تاریخ میگوید فارس نبوده اند و بحث در گریز از شوونیزم نه تنها فارسها بلکه ترکها و عربهاست و بقیه. مشکل ما هم تجزیه نیست بلکه نبودن دموکراسی و آزادی است و بس. در دورانی که فرانسه در ۲۰۰ سال قبل اصل دوم قانون اساسی اش حفظ تمامیت ارضی است والان در آنسوی دنیا چند تکه از خاکش در گویان و حوالی وجود دارد شما به بهانه جنایات حاکمان یقه فارسها را گرفته اید.من فارس پرست نیستم بلکه حقیقت را نوشتم. در ضمن مساله ایران در داخل ایران حل خواهد شد و نه در اروپا و امریکا بگذارید ترکها و عربها و لرها و کردها و غیره نوبت حرف زدنشان برسد بعد تکلیف روشن خواهد شد.
در رابطه با خامنه ای با تشکر از آقای سیاوش ایرانی که فامیلشان نشانه محبتشان به سرزمین همه ملیتهای ایرانی است به ایشان باید عرض کنم :نه دوست عزیز خامنه ای فقط به خاطر اسمش نیست بلکه واقعا ترک است. ترکی را بسیار خوب صحبت میکند و من این جناب را به یمن وجود مجاهد شهید قاسم مهریزی زاده دانشجوی دانشکده ادبیات مشهدکه از دوستان من بود ودر دوران شاه از نزدیکان خامنه ای و روزی رسان بسیاری از خانواده های زندانیان سیاسی دوران شاه منجمله آخوندها بود وبعد هم خودش و هم همسرش ثریا شکرانه دانشجوی دانشکده علوم مشهد به دستور همین جناب تیر باران شدند( ثریا را زیر شکنجه کستند) میشناسم. عیب را هم در ترک بودن خامنه ای نمیبینم که صمد بهرنگی وساعدی و کسروی و ستار و باقر و حنیف نژاد و خیابانیها و صدها بزرگ و دلاور این مملکت ترک بودند و گردن فارسها هم مثل بقیه زیر بار منتشان خم است برادر. اگر شما مرا بخاطر اینکه جد و جده بیستم یا سی ام مادر بزرگم عرب بوده میشناسید اشکالی ندارد چون من ضد عرب نیستم.عربها را میشناسم و باور دارم تفاوتی بین عرب و عجم! نیستو هردو حق زندگی دارند. من پیرو شاملو هستم که میگوید چرا میخواهید کلمات عربی را از زبان فارسی حذف کنید. با حافظ و سعدی و مولوی چه میکنید. این واژه ها به غنای زبان ما افزوده اند(نقل به مضمون) هویت من انسان ایرانی است حال با نقش و نشان عرب یا ترک یا لر. بحث بر سر نادرست بودن یک مسئله بود یعنی شوونیزم فارس است که هیچ مبنای تاریخی ندارد و به بهانه جنایات حاکمان سیاسی به آن دامن زده میشود. من نمیدانم چرا شما خامنه ای را سمبل حاکمیت فارس و فارسها میدانید.من کرونولوژی تاریخ ایران را فشرده در مقاله یاد آوری کرده ام به آن توجه بفرمائید تا من با دریغ نگویم : وای به حال حقیقت! خامنه ای سمبل حاکمیت ارتجاع گندیده یک مکتب استبدادی و ارتجاعی بر تمام ایران است و نه هیچ چیز دیگر.اواگر فرزند کورش هخامنشی هم بود و ادعا میکرد که مادرش دختر زرتشت پیامبر آریائی بوده همین بود.در مورد زبان فارسی و بقیه قضایا کمی از کشورهای مدرن درس بگیریم در فرانسه چندین زبان وجود دارد ولی کسی نمی اید به دشمنی با زبان سراسری برخیزد . جواب شمارا بیشتر از این آقای آموئی داده است. در ضمن دوست عزیز من فکر میکنم شما آردتان را بیخته و الک تان را آویخته اید و در شرایط حاضر البته با نرمخوئی می خواهید در صفوف خود یعنی پشتیبانان تجزیه حرفتان را بزنید. این حق شماست در مورد اسلام و مقاومت یا عدم مقاومت مردم تاریخ ایران و رود خونی که در سی و سه سال گذشته در ایران جاریست گواه مقاومت است البته عرض کنم مردم با اسلامی که قرنها در درونشان تبدیل به فرهنگی عمومی شده مشکلی ندارند. درست مانند مسیحیان که علیرغم جنایات کلیسا و انگیزیسیون با جدائی دین از دولت هم شر ظلم را کندند و هم مسیحی باقی ماندند. اما اگر بحث بر سر اسلام حکومتی است تاریخ ایران تاریخ مقاومت است. بروید و دو قرن سکوت را بخوانید. من نیز در این زمینه تحقیق مفصلی دارم که روی وب من در بخش تاریخ هست. سخن آخر اینکه بگذاریم تا ملت ایران در درون ایران زبان بگشاید و بدون دخالت اجنبی و کسانی کهبی تعهد سخن میگویند نظرش را بدهد آن وقت همه چیز روشن خواهد شاد. فارغ از من و ما و خامنه ای و خمینی ایران و مردمش و ملیتهایش وجود دارند. با درود اسماعیل وفا یغمائی
۵۲۲۹٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱       
    از : ‫البرز
عنوان : ایرانی آزاد، آباد و رها از تضییغات در حق این یا آن ایرانی
‫شکی نیست که در حق اقلیتهای قومی و مذهبی و در مجموع اقلیتهای ساکن ایران تضییع حقوق صورت گرفته و میگیرد، که این تضییغات را میشود از طریق تحقیقات علمی و نهایتاً نگارش قوانینی دموکراتیک به حداقل ممکن رساند.
‫از جائی که قومهای مختلف ساکن کشور عزیز ایران، اعم از عرب،‫ ترک، ترکمن، بلوچ، لر، فارس، گیلک، مازندرانی، سیستانی،‫ یزدی، مشهدی، کورمانج، قشقایی، بندری، تهرانی، اصفهانی، شیرازی، سبزواری، کرمانی، درگزی، قوچانی، بجنوردی‫ و نیشابوری‫ پس از سالها و شاید قرنها زندگی در کنار یکدیگر چنان در هم تنیده شده اند، که جدائی جغرافیایی آنان از یکدیگر را به امری محال بدل کرده است. بنابراین سخن از تجزیه گفتن، دردی از دردهای هیچ قومی از اقوام ایرانی را درمان نکرده، بل موجب تشدید دردها خواهد شد.
‫به گمان من، امروز وظیفه‫ تمامی ایرانیان وابسته به قومهای مختلف ایرانی است، که سخن از وفاق ملی، حول منافع ملی مشترک گفته، و در اشتراک نظر به نوشتن منشوری مشترک و دموکراتیک برای ایران امروز و فردا همت گمارند.
‫وقتی به تفرقه وسیع و شایع بین ایرانیان توجه کنیم، شاید که سخن گفتن از منشور مشترک، به نوعی کنایه، استعاره، شوخی و یا لطیفه شبیه باشد. اما اگر ما ایرانیان خواهان ایرانی آزاد، آباد و رها از تضییغات در حق این یا آن ایرانی هستیم، اگر ما واقعا ایران را برای همه ایرانیان میخواهیم، باید که همه یکدیگر را تشویق به شرکت در نوشتن منشور مشترک نماییم. ساختمانی عظیم و آسمانخراش بدون داشتن یک نقشه ساختمانی دقیق و حساب شده هرگز احداث نخواهد شد.
۵۲۲۹۶ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱       
    از : احمد
عنوان : بردباری و منطق
جناب آقای آموئی من نه ادعای فضل کردم و نه چنین ادعائی دارم. فارس زاده هستم تجزیه ایران را هم طالب نیستم و نخواهم پذیرفت. شوونیست هم نیستم و فکر هم نمی کنم من فارس تافته جدا بافته هستم و هنر نزد من است و بس.مدتی است در غرب می زیم و با مفهوم راسیسم هم بخوبی آشنا هستم. اطلاق خصلتی به یک ملت را هم می فهمم که راسیسم محض است. علیرغم اینکه از جنبش سبز حمایت می کردم با دروغ و عدد سازی از جمله قرار دادن سه میلیون در طول ۱۰ کیلومتر و عرض ۳۰ متر را عین دروغ و اشاعه جهل می دانم و تبعات اشاعه جهل را هم با پوست و گوشت و استخوان چشیده ام. من با اشاعه مطالب غیر علمی غیر مستدل چه از طرف جمهوری اسلامی چه اپوزیسیون مخالفم.
بنظر من جناب یغمائی در ارائه بحث صحیحی از مطالب مخدوشی استفاده کرده است. جمعیت ایران در آستانه حمله اعراب در مرزهای کنونی نه در مناطق به زور تسخیر شده بر اساس جلد چهارم سلسه کتاب های تاریخ ایران کمبریج
Volume ۴
THE PERIOD FROM THE ARAB
INVASION TO THE SALJUQS
edited by
R. N. FRYE
Professor of Iranian, Harvard University
کمتر از یک میلیون و جمعیت شبه جزیره عربستان کمتر از صد هزار نفر بوده است. بنابراین اگر نسبی و در صدی صحبت شود صحیح تر و علمی تر است. قضیه حمله عمر هم بسیار با آنچه آورده می شود متفاوت است. اساسأ سواره نظام سپاه ساسانی عمدتأ مرکب از اعراب استخدامی بادیه نشین بوده است این سواره نظام شورش می کند و به عمر که در راه شام بوده ملحق می شوند شاه عصبانی می شود از عمر خواستار باز گرداندن آنها می شود و سبعیت از دو سو منجر به وقوع فاجعه می گردد
جمعیت ایران در دوران شاه عباس ۱۵۶۱-۱۶۲۹ مطابق جلد ششم همین مجموعه
THE CAMBRIDGE
HISTORY OF
IRAN
Volume ۶
THE TIMURID AND
SAFAVID PERIODS
edited by
PETER JACKSON
Lecturer in History,
University of Keele
AND
the late LAURENCE LOCKHART
حدود ۳ میلیون برآورد شده است قطعأ جمعیت پایتخت یک کشور ۲۷ میلیونی باید بیش از یک میلیون می بوده است حال آنکه مناطق قدیمی شهر اصفهان قابلیت اسکان بیش از ۱۰۰ هزار نفر را هم نداشته است اصفهان در ۳۰ سال اخیر تحقیقأ ۵ برابر شده است
بر اساس اسناد جمعیت شناسی سازمان ملل جمعیت ایران در سال ۱۸۵۰ حدودأ ۴ میلیون و نیم بوده است
بنظر من باید برای احتراز از حماقت های زنجیره ای دوستان در ارائه اسناد تاریخی باید بسیار دقیق باشند
من در کلیت با ادله آقای یغمائی موافقم اما نسبت به درستی اسناد تاریخی ارائه شده شدیدأ مشکوکم . شک داشتن حق دموکراتیک من است و اهانت به من مشکلی را حل نخواهد کرد
۵۲۲۹۴ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱       
    از : سیاوش ایرانی
عنوان : نکات مثبت ومنفی مقاله
شاعربسیارعزیز،اینکه قوم /ملیت/ملت فارس راقبول میکنیدبرخلاف قومگرایان فارس،نکته ای بسیارمثیت است.درایران همه عین هم انداگرآذربایجانی وعرب وکردوبلوچ وترکمن ولرو...قوم اندیاملیت ویا ملت هموطنان فارس هم همانندنه کمترنه بیشتر. شما نویسنده مقاله خامنه ای راترک تبارنامیده اید!آیا بخاطراسمش است پس شما اسماعیل هم عرب تشریف دارید!ولی خامنه ای رهبرسیستم فارسگراوحاکمیت فارسی /اسلامی است وهمیشه گفته ومیگویدزبان فارسی هویت همه ی ایرانیان است درحالیکه هویت طلبان ترک را آش ولا ش میکند.آیا به رضا شاه ترک تبارمازندرانی هم این برخوردرادارید؟هرامری ازطرف استبدادبامقاومت توده ای روبراه خواهدشد چه دیریازود،مثل مقاومت دربرابر تحمیلی بودن زبان فارسی به غیرفارس زبانان ،بعنوان زبان ملی ومشترک وعامل وحدت،همانطوریکه می بینیدفارسی حالا به عامل نفاق ودشمنی بدل شده است چون فارسی زبان مشترک فارس های ایران وفارس های افغانستان وفارسهای تاجیکستان است،زبان فارسی درایران زبان تحمیلی رابط است وبس..اگراسلام بازوروتحمیل قبولانده شده است چرا مقاومتی برعلیه اش نیست؟
۵۲۲۹۰ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۱       
    از : آ پارس
عنوان : سفسطه تا کی؟
با دورد فراوان به آقای بنی طرف که، شجاعانه مسائل ملیتها را در جهان عرب مطرح می کنند.متاسفانه نیرویهای سیاسی در
ایران، قدرت و شهامت حل مشکل ملتهای داخل جغرافیای ایران را ندارند ونخواهند داشت .این اقایان وخانمها دلشان
شب وروز برای مردم فلسطین و سرخپوستان امریکا می سوزد ودر نوشتن مقاله در حق این ملتها از یک دیگر سبقت می گیرند، ׳
ولی وقتی که سوال استعمار مردم عرب ،تورک و کرد به میان می اید ،می خواهند مسله را هرچه سریع تر ماست مالی کرده و
به فراموشی بسپارند . من نمی دانم بزرگی جغرافیای ایران تا به امروز چه مزایائی برای ملتها داشته است؟ که اگر مستقل شوند
این مزایا را از دست خواهند داد. در جغرافیای فعلی ایران فقط وفقط این فارسها هستند که از زمین سبز شده اند ، تورک وعرب
مهاجر و وحشی می باشد . !!!!!!!!׳
۵۲۲٨٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۱       


از : امیر آمویی
عنوان : امروز باید ملتی قوی باشیم در اتحادی آهنین و برای سرافزای خاکمان بکوشیم
بعله! حضرت استادی، جناب احمد آقا، حق دارند که با چارق حدس و گمان و قداره‍ی چوبین نظر پردازی و تفرقه اندازی به مصاف تمام مورخان و مستندات مورد اشاره ی نویسنده ی محترم بروند. خوب، کار علمی یعنی همین دیگر! «من شک دارم، پس [دانشمند] هستم.» غافل از این که شک علمی به قصد رسیدن به یقین بروز می کند! اما کدام یقین!؟ یقین وحدت و یگانگی تاریخی ما ایرانیان!

استاد محترم، احمد آقا! آیا ما می توانیم به قصد تخطئه‍ی اصل موضوع یک پز آکادمیک به خودمان بگیریم و موضوعیت جنایات تاریخی اقوام مهاجم را در ایران و در حق "فارس‌ها" (اصطلاحی که مثل فحش توسط براهنی و بنی طرف و هیئت و، این اواخر، اوبالی، علیه پارسیان یا پارسی زبانان به کار می‌رود) به بهانه ی این که "برای من همیشه این سوال بی جواب مانده که جمعیت ایران در هنگام حمله اعراب چقدر بوده" ماسمتمالی کنیم!؟ و بدتر از این به این نتیجه ی نادرست و نامربوط و نا آزموده و ناسنجیده و نیندیشده برسیم که "بنظر من هیچکدام از اسناد مورد نظر نویسنده نمی تواند خارج از غلو ... باشد" و خواننده را یکراست به چاه گمراهی بفرستیم که پس "[دعاوی] اسناد مورد نظر نویسنده ... داستانسرایی است"!؟

میل دارم با طرح پرسشی توجه حضرت عالی را به نکته‌ای جلب کنم: چرا فکر می کنید که باید بفهمید جمعیت ایران در پایان دوره ی ساسانیان چقدر بوده؟ اصلا آیا این انتظار شما بجاست؟ خودتان می گویید احتمالا اعراب عربستان بیش از صدهزار نبودند و ما می دانیم که همه شان به جز ده دوازده نفری (حالا بگو دویست سیصد نفری) از اجهل الجهلای روزگار بودند (قبول ندارید به تاریخ و حدیث رجوع کنید) تا جایی که پیامبرشناسان، بی سوادی او را به رخ همه کشیده اند! در چنین شرایطی، و در اوضاعی که حضرات پس از ورود به این خاکِ صدها بار ستم دیده، با هر نوشته ای بجز آن کتاب مقدس سر ستیز داشتند و آتش می سوزاندند، چرا فکر می کنید باید سندی گیر بیاورید که از آمار جمعیتی ایران خبر موثق و متقنی به شما بدهد. در کجای دنیا اصلا چنین چیزی در هزارو چهارصد سال پیش ممکن بوده؟ به تاریخ کمبریج ایران رجوع کنید شاید شکافهای عمیق دانسته‌های خود را بتوانید پر کنید!

حرف اساسی یی که در گفتار متین نویسنده مطرح شده و حضرت عالی اصلا توجهی بدان ندارید این است: در کجای تاریخ ایران و در چه زمانی می توان ستمی مشابه ظلم و تبعیض اقوام مهاجم به مردم ایران مشاهد کرد که توسط پارسیان صورت گرفته باشد؟ در چه برهه ای از تاریخ این ستم از سوی فارس ها بر ترکان و اعراب و دیگران روا داشته شده؟ اعراب، ترکان و مغولان هر کدام به نوبت خود در ایران چندین و چند بار کشتار راه انداختند. کشتن در ذات اقوام صحرا گرد است و آنان صحرا گرد بودند، سخن از روزگار کنونی نیست. روح جنگجویی این اقوام در شیوه ی معیشت و امرار معاش آنهاست. پارسیان اقوامی اسکان یافته و غیر متحرک بودند و هنوز هم هستند، کشاورزی و تجارت شیوه ی زندگی آنها بوده و مردم کشاورز برای حیات و زندگی افراد احترام قائل اند زیرا حمله و قشون کشی و کشتن انسان بر ضد ملازمات زیست یکجانشینی و کشاورزی و از میان بردن لوازم و نیروی تولید است! در دین زرتشت نیز کشتن ممنوع است. خون نباید ریخت، زمین را نباید آلود. جان را نباید گرفت. شادی را نباید زدود.

بنابر این پاسخ سوال اولتان را هرگز به روشنی نخواهید یافت. اما برای این که خیلی هم نا امید نشوید باید بگویم که در همان عصر صفوی جمعیت اصفهان چیزی بین هشتصدهزار تا یک میلیون نفر بود (رجوع کنید به تاریخ بی اغراق کمبریج ایران جلد اول، البته اگر صبع بلندتان در زمینه ی تتبعات تاریخی گوشه ی چشمی به این مجموعه ی مفید داشته باشد!). با توجه به این که سرشت تاریخی ایران، جدا از سیل و زلزله و خشکسال و طاعون و بدتر از همه ی این ها قتل عامهای اقوام محترم مذکور که فقط یک فقره ی آن در اصفهان هفتاد هزار نفر بود و بیش از یک بار هم صورت گرفت، و کشتارهای ناشی از جنگهای داخلی ترکان و غیره وغیره بر سر قدرت، می توانید به این نتیجه برسید که در ایران پایان دوره ی ساسانی جمعیتی حدود ده میلیون وجود داشته. مسئولیت تحقیق در نادرستی این رقم با شماست (یادتان نرود استناد کنید به منابع مورد اعتماد). اما درست یا نادرست بودن این آمار چه چیزی از ارزش گفتار اصلی مقاله می کاهد؟ می خواهید بگویید آن مورخان حرف مفت زده اند؟ و حقیقت آن است که شما می فرمایید؟

نکته ی اصلی دیگر: امپریالیزم خونخوار و آدمخوار، مستقیم و غیرمستقیم، در باغ سبزی به عده ای نشان داده و با دمیدن در شیپور نابجا و نابکار حق تعیین سرنوشت برای ملل و آزادی تحصیل به زبان مادری، خاک در چشم ناآگاهان ریخته، همچنان از قفا صداهای دموکراسی و آزادی در می آورد. آن دموکراسی که خود هرگز در کشورش رعایت نمی کند!) اکنون عده ای خوابزده و خیالات برداشته با الهام از این صداها می‌خواهند ایران را تکه پاره کنند و برای خود تاج و تختی بسازند! و در این راه از گفتن هیچ دروغی ترسی ندارند: خلق تاریخ مردم عرب خوزستان یکی از آنهاست. این که نیمی از جمعیت ایران فلان و بهمان زبانند مثال دیگری است. لاطائلاتی نظیر این که شوونیزم فارس اجازه ی خواندن و نوشتن به عربها و ترکها نمی دهد، و یا نداشتن حق تحصیل به زبان مادری نمونه ی دیگری است. آقای بنی طرف با تمام آن زبان عربی یی که می داند، ظاهرا نمی‌داند که امروز در عربستان سعودی که در آن همه به زبان عربی درس می خوانند ستمگرترین قوم تاریخ بر تمام مردم عرب ستم می کند، شکنجه شان می دهد و گردنشان را می زند (در یوتیوب به فیلمش نگاه کنید)! و اگر این سعودی ها مثلا به جایی، بگو دوبی یا قطر، حمله نمی کنند و آن را زیر آرواره های خود نمی جوند و له نمی کنند از ترس همان امپریالزم است که کشیده حمله ی نظامی را برای کوباندن در گوششان (نظیرش را دیدید: صدام) آماده دارد و هر از گاهی برایش تکان می دهد. در همین ترکیه که به زبان ترکی سخن می گویند و می نویسند و می‌خوانند، به همان زبان هم مردم را به زندان می اندازند، شکنجه می کنند و حقشان را پایمال می کنند! آقای هیئت و براهنی و اوبالی هم بدنیست سری به اوراق خونین جنگهای عثمانی علیه ایران بزنند. و کمی بیشتر تاریخ مطالعه کنند.

به همه ی خوانندگان و هممیهنان ترک زبان و عرب زبان و کرد زبان و بلوچ و غیره با نهایت فروتنی و خاکساری عرض می‌کنم که تدریس زبان مادری در چهارچوب یک ملت و کشور اگرچه ممکن است اما ضامن آزادی و دموکراسی نیست! بر عکس تفرق در این امر باعث تفرقه ی سیاسی و سر انجام جدایی خواهد شد و این امر همان چیزی است که دشمنان ما می‌خواهند، زیرا: هرقدر کوچکتر باشیم، ضعیف تریم و هر قدر ضعیف‌تر باشیم برای شکسته شدن و خردشدن و در جهاز هاضمه‍ی امپریالیزم هضم شدن بهتریم و اگر چشممان را باز نکنیم، هضم خواهیم شد! ما می توانیم نظامی دموکراتیک و یکپارچه ایجاد کنیم و در چهارچوب چنین نظامی به یک زبان اصلی و ملی تحصیل کنیم، یک زبان بین المللی را فرگیریم تا از قافله ی تمدن عقب نمانیم و یک زبان سوم را که زبان مادری یا هست و یا نیست به عنوان زبان سوم برگزینیم. وظیفه ی تأمین شرایط و امکانات آن نیز بر عهده ی دولت دموکراتیک منتخب است.

امروز باید ملتی قوی باشیم در اتحادی آهنین و برای سرافزای خاکمان بکوشیم. باید بکوشیم ایران را از زیر این آوار منحط و ارتجاعی تاریخ، بیرون بکشیم و آزادی را برای خود بسازیم با اتحادمان.

آمویی
۵۲۲٨٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۱       
    از : اسماعیل وفا یغمایی
عنوان : غلو ممکن است ولی واقعیت کشتارها غیر قابل انکار است
دوست ارجمند. با درود.حرف شما میتواند درست باشد .در اسناد تاریخی ممکن است غلو بسیار بوده باشد یا کم ولی اصل قضیه زیر علامت سئوال نیست. کشتار مغولان و اعراب و اسکندر یک واقعیت است. کم و یا زیادش می تواند مورد بحث باشد و کسی که در تاریخ تحقیق میکند نمی تواند شخصا آمار را کم یا زیاد کند. در مورد جمعیت ایران باید توجه داشته باشید که یکی از دو امپراطوری بزرگ جهان آن روزگار ایران بوده است و قاعدتا بیشترین تمرکز جمعیت در این دو امپراطوری یعنی ایران و رم بوده است.کارشناسان مقدار جمعیت را در دوران ساسانی پنج میلیون نفر بر آورد میکنند و نه یک میلیون نفردر آن دوران بسیاری از نقط جهان یا خالی از سکنه یا کم جمعیت بوده است. در ضمن توجه داشته باشید که کم شدن یا زیاد شدن جمعیت به بسیاری چیزها بستگی دارد.نمونه اش در دوران شاه عباس است. در دوران شاه عباس به دلیل امنیت و راهها و رشد اقتصاد و کشاورزی و نیز گستردگی ایران جمعیت به حدود سی میلیون رسید.در قضایای پس از سقوط صفویه و ورود اشرف افغان تا ظهور نادر شاه به دلیل کشتار و جنگ و نیز بلایائی مثل تیفوس و طاعون و قحطی جمعیت به نه ملیون نفر کاهش پیدا کرد ورشد جمعیت دوباره ایران در دوران رضا شاه آغاز شد.الان دقیق یادم نیست ولی در کتابی که به زندگی نادرشاه اختصاص داشت اسنادی از قلم یکی از سفرای اروپائی در سوریه آن روزگار شاهد آورده شده بود که نشان میداد چطور نیمی از جمعیت ایران در فاصله صفویه تا نادر از بین رفت. با توجه به این نکات میشود واقعیت را روشنتر دید ولی باز هم تاکید میکنم در اصل قضیه یعنی کشتارها تردید نیست. در این زمینه اسناد طرف مقابل یعنی مهاجمان نیز گویاست.در ضمن کارشناسان در این زمینه تحقیقات فراوانی کرده اند که نمونه ای را خدمت شما ارائه میکنم
جمعیت ایران در دوره میان سنگی حدود ۳۰۰۰۰ نفر تخمین زده می‌شود. در اوایل دوره نوسنگی (۵۰۰۰ سال پیش از میلاد) جمعیت آن بیش از ۵۰۰۰۰۰ نفر نبوده و در مقایسه رقم پیشنهادی برای عصر مفرغ (۱۰۰۰ سال پیش از میلاد) از ۲۰۰۰۰۰۰ نفر تجاوز نمی‌کند. در این زمان ایران زیستگاه چادرنشینان چابکسوار و کشاورزان بود. طی سده هشتم و هفتم قبل از میلاد جنگها و کشمکشهای شدید بین ایرانیان فلات و آشوریان شمال غرب با پیروزی ایران به پایان رسید و ایرانیان (مادها و پارس‌ها) سالار مردان امپراتوریی شدند که از یونان تا هند گسترده بود، با روان شدن خراج و مالیات به قلب امپراتوری جدید، جمعیت ایران از حدود ۲.۵ میلیون به ۴ میلیون نفر افزایش یافت، موازنه جدیدی بین شیوه‌های زندگی چادرنشینی و شهرنشینی به وجود آمد. جمعیت در طی چیرگی اسکندر، جانشینان وی و همچنین بازگشت قدرت به پادشاهان اشکانی (پارت) تقریباً بدون تغییر باقی ماند، در زمان پادشاهی ساسانی (۶۴۹-۲۲۶ میلادی) جمعیت تا ۵۰۰۰۰۰۰ نفر بالا رفت. در حقیقت از نظر جمعیتی، که مخالف با دیدگاه سیاسی است، ورود اعراب، رخداد مهم تاریخ میانه ایران محسوب نمی شود بلکه ورود ترکها، که با هجومهای خود که با مهاجرتهای زیادی همراه بود و از ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰ میلادی ادامه داشت، موجب شد ترکیب جدیدی در جمعیت ایران به وجود آید. به علاوه هنگامی که قبایل ترک به این منطقه سرازیر شدند موازنه پیشین در روش زندگی مردم از کشاورزی به چادرنشینی متمایل شد، تأثیر این تغییر فوراً به شکل کشتار روستاییان ایرانی به دست چادرنشینان ترک نمود پیدا کرد.‌نخستین یورش ترکها (سلجوقیان) چندان نابود کننده نبود زیرا بیشتر ترکها به ترکیه رفتند. یورش مضمحل کننده در سال ۱۲۲۰ میلادی به وقوع پیوست، هنگامی که سپاهیان چنگیزخان از شمال شرقی تاختند و در کشتارها، به تخمین، جمعیت ۲۵ درصد کاهش یافت. در حدود ۱۵۰۰ میلادی از ۴۰۰۰۰۰۰ ساکنان ایران ۱۰۰۰۰۰۰ نفر چادرنشینان ترک بودند. به تدریج طی سه سده بعد کشاورزی روستایی باتوان بیشتری مجدداً پدیدار شد و همچنان که جمعیت کل ایران تا ۶۰۰۰۰۰۰ نفر افزایش می یافت نسبت چادرنشینان تا ۲۰ درصد کاهش یافت.در حدود ۱۹۰۰ میلادی ۱۰ میلیون نفر در ایران زندگی می‌کردند و حداکثر ۲۰۰۰۰۰۰ نفر از این تعداد چادرنشین بودند. در سال ۱۹۷۵ - مطابق با ۱۳۵۵ خورشیدی - ۳۴ میلیون نفر در ایران زندگی می‌کردند که از این تعداد ۲۷ میلیون فارسی‌زبان، ۴ میلیون ترک زبان و ۲ میلیون عرب زبان بودند. جمعیت ایران طی سده‌های متوالی دستخوش تغییرات شگرفی بوده است(ماخذ.پژوهش از: اکبر شیرانی - کارشناس پژوهشی دانشگاه هنر اصفهان)
با درود اسماعیل وفا یغمایی
۵۲۲۷۵ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۱       
    از : احمد
عنوان : سوالی از نویسنده
برای من همیشه این سوال بی جواب مانده که جمعیت ایران در هنگام حمله اعراب چقدر بوده است. در سال ۱۸۵۰ میلادی تقریبأ جمعیت ایران ۵ میلیون بوده است. جمعیت عربستان در این سال کمتر از یک میلیون بوده است. با این اوصاف گویا یا من اشتباه می کنم یا نویسنده طبری عدد و رقم نمی فهمیده است.
حدس من بر این است که به هنگام حمله اعراب ایران کمتر از یک میلیون جمعیت داشته و در تمام شبه جزیره عربستان کمتر از ۱۰۰ هزار می زیسته اند با توجه به اینکه در آن زمان جمعیت بسیار پراکنده بوده احتمالأ یک میلیون جمعیت در ۳۰۰۰ قریه با جمعیت متمرکز زیر ۱۰۰۰۰زندگی می کرده اند بنظر من هیچکدام از اسناد مورد نظر نویسنده نمی تواند خارج از غلو و داستانسرائی باشد
۵۲۲۶۶ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣۹۱       

   از : امیر آمویی
عنوان : پیش به سوی ایجاد دموکراسی سکولار و برایری همه ی مردم ایران
با احترام

به خوانندگان محترم و آقای سرابچی

به نوشته ی آقای "سرابچی" توجه کنید؛ احتمالا باید اهل "سراب" هم باشند. ایشان نه گذاشته و نه برداشته‌اند: صاف و پوست کنده بنده را "راسیست" خوانده‌اند- که مهم نیست. یک حرف دیگر هم زده‌اند که معلوم نیست به کی زده و برای چی زده‌اند، و این که ایشون اصلا می‌دانند "پرخاشجو" یعنی چه و چه مصداقی دارد!؟

تعجب این است که سایت اخبار روز هم، "احتمالا بدون آگاهی از بیانات سراپا حتما درست آقای سرابچی"، مطلب را صاف و ساده و با صداقت تمام درج کرده اند- که از این بابت ممنونم!

بسیار خب. نمی خواهم ابتدا به دادن پاسخ به اتهامات ایشان علیه خود بپردازم. می‌خواهم به گشودن گره کوری بپردازم که در ذهنیت ایشان نسبت به تاریخ معاصر و تاریخ پیشین ایران وجود دارد؛ گرهی که احتمالا در ذهن بسیاری دیگر هم هست:
می گویند: "مشکل در این است که از زمان تأسیس دولت متمرکز فاشیستی رضا شاه پهلوی تا امروز سعی دولت مرکزی در ایجاد "فرهنگ" رسمی بر اساس مرکزیت تهران و زبان فارسی و فرهنگ فارسی به قیمت محو و تحقیر فرهنگهای دیگر بوده است." این حرف نه تنها سراپا بی اساس بل که بی اندازه هم گنده، شگفت آور و اصلا خطرناک است!

نخست این که ایشان متوجه نیست که زبان فارسی و مرکزیت تهران از مدتها قبل از ظهور سلسله ی پهلوی شکل گرفت. تهران در دوره ی زند یک مدت کوتاه مرکز حکومت بود. بعداً آقا محمدخان قاجار، از سلسله‌های ترک ایرانی، از اواسط قرن دوازدهم این شهر را پایتخت کرد، آن هم نه به این دلیل که تهران را به خاطر زبان و یا هرچیز دیگری بر دیگر شهرهای ایران مرجح شمرده باشد، بل که صرفا به این دلیل که از نظر نظامی در موقعیت کاملا امنی قرار داشت و دارد و دسترسی به آن از راه زمین دشوار بود و شاید هنوز هم باشد. این شاه "قاجار" (عزیز دوستوم، آقای سرابچی، حتما بیلیسوز که قجرلر هامی تورکدیلار!) عرض می کردم: شاه قاجار در همین شهر تاجگذاری هم کرد و البته چون تهران پایتخت شد گسترش زیادی هم پیدا کرد. بنابر این رضا شاه و قدرت و حکومتش هیچ ربطی به این ماجرا ندارد. او، که شاید به خاطر برخی از خدماتش باید مورد قدردانی هم قرار گیرد، در این شهر دانشگاه‌ها و بیمارستان و بسیاری موسسات و بناهای مدرن دیگر ایجاد کرد.
اما در مورد زبان: رضاشاه خود در درون زبان فارسی زاده شد. زبان فارسی (قدیم و میانه و جدیدش) زبان رسمی دولتهای ایران از زمان هخامنشیان به بعد بوده است. اعراب بسیار کوشیدند که زبان عربی را جایگزین فارسی کنند (کاری که در مصر و سوریه هم کردند و در این دو موفق شدند)، اما در ایران هرگز موفق نشدند. به عبارت دیگر اگرچه اعراب از نظر سیاسی-نظامی در ایران پیروز شدند، اما در داخل ایران از نظر زبانی- فرهنگی-هنری و اداری شکست خوردند. این راز تداوم تاریخ ایران و سرافرازی ایرانیان است. به عبارت دیگر زبان و فرهنگ پارسی همچنان زنده ماند و زبان تفکر و هنر و کار و اداره ی مملکت بود. البته دیوانیان و دولتیان از زبان عربی هم برای گزارش دادن به حکام عرب و یا آنان که زبان فارسی نمی دانستند استفاده می‌کردند. پس از ورود و در واقع حملات ترکان سلجوقی، که به تدریج هم صورت گرفت، باردیگر ترکان کوشیدند، زبان ترکی را در ایران رایج کنند، اما همان داستان پیشین زبان عربی تکرار شد، نه تنها به دلیل قبل، بل که مضاف بر آن به این دلیل که اصلا زبان ترکی در زمره ی زبان‌های "نانوشته" یا "کم نوشته" بود؛ لذا امکان جایگزینی نداشت. بعدها صفویه، که ایرانیان را به زور شمشیر شیعی کردند (نگاه کنید به تاریخ علام آرای عباسی: ایرنیان در واقع سنی بودند)، باز کوشیدند زبان ترکی را زبان دیوان و دربار کنند که بجز مدت کوتاهی دوام نیاورد و باز زبان فارسی با آن قدرت و پیشینه ای که داشت به تمرکز و تحول و تسلط خود ادامه داد. در زمان طلوع قدرت سلسله ی ترک قاجار باز یک بار دیگر کوششی به عمل آمد که زبان ترکی زبان اداری و رسمی شود که نشد و نتوانست بشود. نمی‌خواهم به ضعفهای دولت قاجار بپردازم، اما در همین دوره بود که کشور بزرگ ایران بخشهای مهمی از خاکش را از دست داد و به مرزهای امروزی تقلیل پیدا کرد! شاید یکی از علتهای آن قتل امیرکبیر (که پارسی‌زبان بود و اهل اراک) به دست ناصرالدین شاه قاجار بود، که اگر چنین نکرده بود، اکنون وضع متفاوت بود و ما کشوری نظیر ژاپن و بلکه پیشرفته‌تر داشتیم!

در نتیجه، این حرفها به رضا شاه نمی‌چسبد. شما می‌توانید ایرادهای دیگری از او بگیرید ولی این حرفها زدنی نیست. از سوی دیگر رضا شاه در شراط "داده شده" (جبری) توانست با ایجاد ارتش منظم و دولت متمرکز جلوی تجزیه ی بیشتر ایران را بگیرد و امنیت کشور را در چهارچوب مرزهای سیاسی مورد پذیرش دنیا تأمین کند. رضاشاه نمی‌توانست زبان دیگری را به جای فارسی بنشاند، زیرا اولا تاریخ به او اجازه نمی‌داد و ثانیا اگر به زور چنین می‌کرد، هیچگونه اتحادی در ایران پدیدار نمی‌شد. نظیر همین کار در ترکیه توسط آتاتورک شد. و این عصری بود که اقوام مقیم هر گوشه‌ای از دنیا باید می‌جنبیدند و دولت-ملتهای خود را هرچه زودتر شکل می‌داندند تا طعمه‌ی امپریالیزم نشوند، چنان که همان امپریالیتها افغانستان و پاکستان و عراق را قبلا از ایران جدا کرده بودند. این نکته را باید تمام کسانی که از رضاشاه ایراد می گیرند در مد نظر داشته باشند. نمی توان هر دیکتاتوری به صرف دیکتاتور بودن کوبید. بیسمارک هم دیکتاتور بود، ناپلئون هم همین طور، شاه عباس هم همین طور!

دیگر این که هیچ شاهی و هیچ دولتی نمی‌تواند ایجادکننده ی "فرهنگ" باشد: فرهنگ نوعی درخت معیشتی-مدنی-تاریخی تنومند است که طول و عرض تاریخی و جغرافیایی آن عظیم و ریشه‌هایش تا اعماق تاریخ و پیش از تاریخ فرو رفته است. آقای سرابچی (بیزیم عزیز دوستیمیز) شاید توجه ندارند که با زدن این حرف بی پایه و اساس دارند به فردی و دولتش قدرتی مافوق بشری و خداگونه می‌بخشند. کدام فردی توانسته یک تنه و یا حتی با کمک یک ارتش عظیم در ظرف بیست سال حکومت، آن هم در آن شرایط پیچیده و نابسامان، یک فرهنگ و تمدن درست کند و تازه یک سابقه ی فرهنگی–ادبی-هنری و سیاسی-مدنی هم برای آن بتراشد و یا بزاید. آخر مگر می‌شود گفت که رضاشاه زبان پهلوی قدیم، تمام اثار و کتیبه های نوشته شده به زبان پهلوی، اوستا، موسیقی ایرانی، هنر ایرانی، پرسپولیس، بناهای متعدد و غیره و غیره را و کل ایرانی را و فرهنگ و زبان فارسی را نه تنها ایجاد کرد، بل که بر زبانهای دیگر موجود در ایران تسلط داد و در عین حال همه ی شاعران و نویسندگان قبل از سلسله ی پهلوی را نیز با همه ی آثارشان خلق کرد!؟

آقای سرابچی ببینید وقتی شاعر محترمی مثل شهریار دیوان اشعارش را به فارسی می‌نویسد، وقتی آقای براهنی کتابهایش را به فارسی می‌نویسد و فرد دیگری برایش به ترکی ترجمه می‌کند (خسروشاهی)، شما باید به درستیِ حرفی که می‌زنید، شک کنید، و فقط اگر شکتان کاملا برطرف شد آنگاه با احتیاط آن را مطرح کنید.

اما چند نکته ی دیگر:

پرسش من از خوانندگان و قبل از همه از گارداشیمیز، آقای سرابچی این است: کدام قسمت از نوشته‌های من راسیستی است؟ در کجای نوشته ی من سخنی علیه قوم یا ملت، یا ملیتی می‌بینید؟ لطفا چند نمونه بدهید.

راجع به بیانات شگفت انگیزی که گفته اند " [آقای یغمایی] پزشک حاذقی [است] که نشسته برای بیماری نسخه می پیچند، بدون این که مریض را بشناسد"! کمی به این جمله و معنی آن فکر کنید! به تضاد بین "حاذق" و "بدون این که ... بشناسد" فکر کنید! اگر این پزشک "حاذق" است، چگونه عدم شناختش را توجیه می کنید و اگر "نشناخته" نسخه می دهد چرا "حاذق"ش می خوانید؟ اصلا این طور نیست آقای سرابچی! شما خودتان حتی الفبای سیاست و تاریخ ایران را نمی‌دانید و اظهار نظرهای شگفت‌انگیز می‌کنید.

دیگر این که می فرمایید: "اینکه ترکان کی آمدند و چند صد سال حکومت کردند مسئله امروز ملت‌های محصور در مرزهای ایران نیست." از ایشان باید پرسید: چرا؟ به چه دلیل این‌ها مسأله نیست؟ این که باید یکی از مسائل شما باشد: فراموش کرده اید که قبلا گفته اید "محو فرهنگ ما؟" و یا این فقط فعلا از نظر شما مسأله نیست؟ یا این برای بقیه ی ایرانیان هم مسأله نیست!؟ فکر نمی کنید به همین دلیل است که از تاریخ و سرنوشت ایرانیان و آذریان اطلاعی ندارید؟ دیگر مگر رضا شاه که بود که بتواند یک فرهنگ را "محو" کند؟ رضاشاه حتی اگر با توپ و تانگ و ارتش و بمب اتم هم به فرهنگ ترکی/آذری حمله می کرد نمی توانست آن را ظرف بیست سال محو کند و اصلا مگر می توان به سادگی ها فرهنگی را محو کرد! جل الخالق!

می فرمایند: "اینکه اعراب در ایران بودند یا کی آمدند مسئله نیست." خیر آقای سرابچی (بو نه سوز ده؟)! این یکی دیگر خیلی مسأله است! حتی اگر موافق میل شما هم نباشد! حکومتی که امروز شما و بنده و خیلی های دیگر دارند از دستش می‌نالند، دنباله ی همان مسأله‌ای است که نظر شما مسأله ای نیست!!! درست است!؟ اسلام را اعراب به ایران آورند، الآن پس از چهاره قرن جنابعالی دارید تلخی‌هایش را نوش جان می‌کنید! هنوز هم مسأله‌ای نیست؟ ممکن است بگویید: "بله!" آنگاه به شما می‌گویم شما همه‌ ی ایران را فراموش کرده‌ اید و فقط به فکر خودتان و جوکهایی هستید که می شنوید. آفرین بر شما.

اما راجع به جوکهایتان: باید بدانید که گفتن جک و لطیفه اولاً یکی از انواع ادبی است که گاه کارش به بی ادبی می‌کشد! ثانیاً جوکهای بی‌ادبانه که گاه بر ضد اقوام دیگر است، محصول شرایط سخت، دشمنی‌ها و جنگ‌های و تضادهای داخلی حکام و فئودالهاست. هرقدر تضادهای داخی قرون وسطایی تر و نزدیک تر به دوره های خانخانی و پاشیدگی اوضاع داخلی باشد، تعدادشان هم بیشتر است. این جوکها معمولا بر علیه صاحبان جاه و مقام و قدرت ساخته می شوند، و نه فقط توسط مردمی که دهانهاشان بسته است، یعنی توسط شاهان و فئودالهایی که با هم رقابت و دشمنی دارند در درون یک خاک! یکی از مظاهر آن نیز وجود دلقکهای درباری است و غیره و غیره. در میان تمام ملل دنیا این جوکها رواج دارد. اگر در اروپا یا آمریکا باشید حتما خبر دارید. این جوکها را حتی به راحتی امروزه در رادیو و تلویزیون هم می گویند. اما اکنون مردم دیگر از این جوکها ناراحت نمی‌شوند، زیرا تبدیل به وسیله ای برای خنده و مزاح شده اند. همه علیه هم می‌گویند و همه می‌خندند. جک در این سوی دنیا دیگر پالان سیاسی خودش را انداخته و به میمون خوش ادایی تبدیل شده است! اما این سعه صدر و گشادگی سینه و به قول خارجی ها تولرانس هنوز در میان ایرانیان پیدا نشده، زیرا هنوز به اندازه ی کافی رشد نکرده‌اند و از نظر پیشرفت به پای اروپا و آمریکا نرسیده ایم. فقدان دموکراسی زمینه ی همین ناراحتی ها و جکهاست. از جایی و جداسری دست بردارید! به زیان همه است و دشمنان مترصد نشسته اند تا قورتمان بدهند!

در نتیجه تنها راه حل موجود ایجاد دموکراسی سکولار و تضمین حقوق برابر همه ی مردم ایران و زنان و مردان به طور یکسان است. در چنان زمانی، زمانی که دموکراسی با همت شما دوست عزیز برای همه ایرانیان ایجاد شود، دیگر آن جوکها باعث ناراحتی کسی نخواهند شد، بل که شادی آورند هرقدر هم که یاوه باشند.

برای ایجاد دموکراسی سکولار و برایری همه ی مردم ایران بکوشیم

آمویی
۵۲۴۲۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣۹۱       
    از : عدنان باباشیخ
عنوان : به اصل مطلب و تاریخ در مقاله توجه کنیم
سلام به همه دوستان.من این نظرات جالب را هر روز میخوانم و برایم بسیار قابل توجه میباشد.بحث از مطلب آقای بنی طرف شروع شد ولی بعد عده ای آمدند و بحث را به این تبدیل کردند که فارسها به ترکها ظلم نموده اند و مسئله عرب و فارس فراموش گردید. البته این مهم نیست.مهم مسئله تجزیه میباشد که کسانی که شعار این را میدهند و اقعا باعث شرم میباشند. بنظر من اصل مقاله بسیار بسیار گویا و متکی به تاریخ ملت ایران میباشد وجدا از مسئله اختلافات و ظلم ستمها باید به آن توجه نمود.یعنی من خودم دو سه بار این مقاله را خواندم و بسیار نکاتی بود که حالا برای من روشن شده است. با تشکر از نویسنده و سایت اگاهی دهنده اخبار روز.عدنان بابا شیخ
۵۲۴۱۹ - تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣۹۱       
    از : Hassan irani
عنوان : nazar
با سلام
اقای علی کبیری درست گفتی این حکومت اخوندها استاد تفرقه انداختن هستند . ۳۰۰۰۰
مامور اطلاعاتی دارد کارشون همین چیزهاست یکی می شود فارس و عرب و ترک و کرد و داریم تو سروکله هم می زنیم انها هم دارند حکومت می کنند.
۵۲۴۱٨ - تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣۹۱       
    از : پنهان
عنوان : دقت در آمار = نزدیکی به حقیقت = نزدیکی به واقعیت = به طرف دموکراسی و سکولار یزم و خوشبخت زیستن
جناب امویی، درج دقیق و علمی آمار و ارقام بسیار کار درست و مهمی است . عدد در زند گی ما ایرانیان هیچوقت نقش نداشته است. باید عوض شد و همواره
اعداد دقیق ارائه داد و دقیق صحبت کرد. بیان کرده ا ید که :

((....ارقام مهم نیستند. گاه ارقام خاکی هستند که در چشم مردم ریخته می‌شوند. درست مثل ۸/ ۹۹ درصد که نمی دانم می دانید چیست یا نه، و گاه دادن نیرو به کسانی که برای رهایی خود به حرکت در آمده اند. امیدوارم این برای شما روشن شود.))


اگر در جنبش سبز بجای ۳ میلیون، ۲،۹۹۹،۹۹۹، درست بود، درست ترین عدد را باید گفت. مهم دقت است نه نتیجه. مهم این عادت درست گفتن و نوشتن و گزارش دادن است!

در آزمایشات فیزیک و شیمی و بیو لوژی اول به دقت آزمایشات توجه میکنند تا نتایج. باید یاد بگیریم درست و صحیح و علمی مشاهدات و تاریخ خود را بازگو کنیم، و نترسیم که نتیجه چه خواهد بود. دقت و حقیقت و واقعیت با هم پیوند ناگسستنی دارند.
۵۲۴۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣۹۱       
    از : اسماعیل وفا یغمائی
عنوان : تحفه ای از تحفه های حکومت ملایان
خانم مینا گرامی. با سلام. من دیر کرد داشتم آقای آموئی پاسخ شما را به درستی داد. این هم تحفه ای از تحفه های حکومت آخوندهاست. البته اگر تقصیر قوم فارس نباشد!! این کار ناپسند در بسیاری موارد خودش را نشان میدهد. تا جائی که من می دانم این بلا برسر مجموعه ارزشمند تاریخ اجتماعی ایران استاد مرتضی راوندی نیز آمده و در پاورقی ها علما اظهار نظر کرده اند. الان یادم نیست ولی مرحوم محمد تقی جعفری هم در برخی آثار فلسفی نویسندگان و فیلسوفان خارجی نه در پاورقی بلکه در میان متن نظر خود را اظهار نموده اند. باید گفت تا اینها هستند در بسیاری مواقع باید گفت وای به حال حقیقت ولی حقیقت علیرغم هذیانی بودن و آلوده بودن جهان ما نیرومند تر از این تلاشهاست. با آرزوهای خوب برای شما. اسماعیل وفا یغمائی
۵۲۴۰٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۱       
    از : اسماعیل وفا یغمائی
عنوان : تحفه ای از تحفه های حکومت ملایان
خانم مینا گرامی. با سلام. من دیر کرد داشتم آقای آموئی پاسخ شما را به درستی داد. این هم تحفه ای از تحفه های حکومت آخوندهاست. البته اگر تقصیر قوم فارس نباشد!! این کار ناپسند در بسیاری موارد خودش را نشان میدهد. تا جائی که من می دانم این بلا برسر مجموعه ارزشمند تاریخ اجتماعی ایران استاد مرتضی راوندی نیز آمده و در پاورقی ها علما اظهار نظر کرده اند. الان یادم نیست ولی مرحوم محمد تقی جعفری هم در برخی آثار فلسفی نویسندگان و فیلسوفان خارجی نه در پاورقی بلکه در میان متن نظر خود را اظهار نموده اند. باید گفت تا اینها هستند در بسیاری مواقع باید گفت وای به حال حقیقت ولی حقیقت علیرغم هذیانی بودن و آلوده بودن جهان ما نیرومند تر از این تلاشهاست. با آرزوهای خوب برای شما. اسماعیل وفا یغمائی
۵۲۴۰۰ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۱       
    از : امیر آمویی
عنوان : به خانم مینا ملکی
خانم مینا ملکی

با درود و تقدیم سپاس، مقدمه ی آقای مطهری را باید دیگران بدون در نظر گرفتن نظر دکتر زرین کوب در مقدمه آن گنجانده باشند! عین همین رفتار را با کتاب ارزشمند و مهم «اسلام در ایران» ترجمه ی کریم کشاورز هم کرده اند. البته پس از سانسور زیادِ اصل مطلب، حتی پیش از انقلاب! پس از انقلاب که داستان اسفناک‌تری دارد.
۵۲٣۹۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۱       
    از : اسماعیل وفا یغمائی
عنوان : برای اولین بار به فارس بودن فکر کردم
دوستان ارجمند از موافق و مخالف. با عرض سلام و ارادت. من چیز تازه ای نمیخواهم بگویم. اگر حرفی باشد در نوشته ای دیگر خواهم نوشت. اما دیروز و امروز بعد از این بحث و فحصها برای اولین بار به مقوله فارس بودن فکر کردم.در این حدود شصت سالی که سپری شده است هیچگاه سنگینی یا سایه این که فارس هستم یا غیر فارس را نداشتم.هویتم ایرانی بود. هویتی رنگارنگ عظیم تاریخی و زیبا. من بیشتر در نواحی جنوب شرقی و مرکزی وشمال شرقی بسر برده ام. به نقاط دیگر فقط نوک زده ام یعنی سفری و گذری.همیشه بعنوان کسی که با ادبیات سرو کار دارد احساسم این بوده که ایرانی بودن یعنی نامحدود بودن و برخوردار شدن از خوان فکر و فرهنگ تمام ملیتهای این ملت.در شعر من این را تجربه کرده ام. فضاهای بلوچستان و سیستان. افقها و فرهنگ یزد و کرمان و اصفهان. غنای خراسان. زیبائیهای کردستان و... همیشه منت گذار کارهای من بوده اند.این تجربه حسی من است. من فکر میکنم ایرانی بودن یعنی نامحدود بودن. یعنی در پیوند بودن با هزاران رنگ و آهنگ و طعم و فکر و با هفتاد و پنج لهجه و زبان و...و فقط فارس بودن یعنی محدود بودن و فقط ترک بودنو فقط لر بودن و فقط کرد بودن و... یعنی محدود بودن من این محدود بودن را نه میپسندم و نه می خواهم و نه تاریخی میدانم. سالها قبل در شعری با نام قصیده شهرها این حس را بیان کردم. در این آدرس میتوانید تمامش را بخوانیدhttp://esmailvafapomes.blogspot.fr/۲۰۱۲/۱۰/blog-post_۲۰.html...در بخشی از آن گفته ام.....
شهر منست
روستای منست ایران
مزرعه ی منست
خانه ی من
درختی که برآن خانه دارم چون کبوتری
یا کوهی که برآن می زیم چون پلنگی یا خرگوشی،
جوباریست که درآن روانم
چون قطره ای آب
وبدینسان
پارسم، ترکم، کُردم، ترکمانم، عربم، گیلکم، بلوچم
تهرانی ویزدی وسپاهانی وخراسانی ام
و یا ازآن روستا
که نام سگی یا مردی یا زنی گمنام را برخود دارد،
وبدینـگونه
هیچ چیز را فراموش نکرده ام
نه شهرها را
نه روستاها را
نه حتی مزارع متروک
یا کلبه ای ویران یا تک درختی بی بَر وقناتی خشک را
به باد را برپوستِ چهره ام
نه غبار را بر پلک هایم
نه آواز شن ها را
ونه هیچ چیز دیگر را
می خواهم برای تمامی آنها بسرایم
درلحظات قیرو زهر
واز تمامی آنها سخن بگویم با مردمانش، وکوه ها و رودهایش
به هنگامه اسارت وبارانِ خون
تا هنگامی که بهار فرو ببارد
می خواهم از دریا سخن بگویم
درقطره ای واحد
وازپولاد در زنجیره ای متوالی.
هنوز نیز بر این یقین استوارم. همین و بسو امیدوارم همه ما در فضای آزادی و دموکراسی که با همت تمامی طلوع خواهد کرد نامحدود باقی بمانیم و به سوی نامحدودهای بزرگتر جامعه ای جهانی در ادامه تاریخی خویش سفر کنیم. با درود
اسماعیل وفا یغمایی
۵۲٣۹۱ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۱       
    از : پنهان‫
عنوان : ‫مغالطه امت با ملت. اکنون ملتی وجود ندارد که فارسی زبانان نماینده منتصب بنی طرف آن باشند!
‫نکات مناقشه برانگیز در نوشته های بنی طرف و برخی کاربران محترم،
‫۱. در طول ۲۵ قرن گذشته، ایران هیچوقت رنگ دموکراسی را ندیده و نتیجتن دولت همیشه قدرت مطلق بوده است.
‫۲. با اینکه دولت قدرت مطلق بوده است، با اینکه از قوم و قبیله خاص برآمده، ولی عمدتن از ضدیت و جنگ با سایر اقوام، از جمله فارس زبانان، پرهیز میکردند و اینکار را قانون محوری خود ‫نگزاردند. یک دلیل مهم زنده و باقی ماندن زبان فارسی همان است.
‫۳. از نظر تجربه دیوانی و حکومتی و سیاسی و کشوری، چون زبان فارسی بیشترین تجربه و کارکرد را داشته، مورد احترام و ملاحظات همه حکومتهای غیرفارسی زبان بوده است.
‫۴. از نظر علمی و تجربی، زبان فارسی مستعدترین و راحتترین زبان برای زبان ملی و سراسری ایران بوده است.
‫۵. فارس و فارسی زبان یکی نیستند. ترک و ترک زبان و عرب و عرب زبان و الا آخر هم یکی نیستند. همینطور دولت فارسها با قومیت و یا ملت فارسها، دولت کردها با قومیت و یا ملت کرد، دولت ترکها با قومیت و ملت ترک یکی نبودند و نخواهند بود. دولت و ملت از نظر خواستگاه و موقعیت طبقاتی و قدرت سیاسی تفاوت های فاحش دارند. در ایران هیچوقت ملت ها حکمرانی نکردند. پس گفتن اینکه فارسها به دیگر اقوام و ملیتها ظلم کردند، همین قدر اشتباه است که بگوییم ترکان فارسها را سرکوب کرده اند. این اظهارات ‫نادرست و ‫نگریستن تبعیض زا و تبعیض نژادی بسیار خطرناک و فاجعه آفرین میباشند.
‫۶. عامل مهم تجزیه و تکه پاره شدن یک کشور، تقدم و بزرگتر کردن غیرواقعی اندازه قومیت بر ملیت است. برعکس، بزرگتر کردن غیرواقعی ملیت و یا مذهب و یا امنیت بر قومیت هم موجب بروز نارضایتی اقوام و حس تحقیر آنان و نهایتن میل به جدایی و تجزیه کشور میشود.
‫۷. با اینکه ناباورم ولی باید پذیرفت که در دولتهای متعدد مستبد ایران، بخصوص تا دوره پهلوی، مذهب نقشی ویژه در پیوند قومها و ملیتها داشته و به طریقی به دوام و یکپارچگی کشور کمک کرده. از زمان پیروزی اسلام در ایران تا حکومت پهلوی، ایرانیان جزء امت اسلامی بودند و چیزی بنام ملت به تعبیر امروزی وجود نداشت. پهلویها در دوران گرایش به مدرنیته خواستند ملیت فارسی باستان را جایگزین امت کنند، که موفق نشدند و نهایتن اسلامیت و امت دوباره از طرف متشرعین دینی جایگزین مفهوم ملت نیم بند و ناپایدار پهلوی ها شد. ملت بدون دموکراسی و سکولاریزم پایدار نخواهد بود. تاکنون در ایران مذهب زده و خرافات نگر، پایداری امت بسیار بیشتر از ملت و ملیت واحد و سراسری و یا ملی فدرال به مفهوم امروزی بوده.
‫۸. آقای بنی طرف در واقع باید با امت و امیت ناشی از اسلامیت بجنگد و مبارزه کند، نه با ملیت فارسی که اکنون اصلن وجود خارجی ندارد. بهمان دلیل، همچون زنده یاد زرین کوب، باید با تاریکی های امت و امیت و اسلامیت مبارزه کرد، نه با روشنایی ها و شعله رو به خاموشی چراغ مدرن ملت و ملیت که اساسن سی و چهارسالی است که مدفون است و زیر خاکستر بسر میبرد.
‫۹. شکی نیست با سناریوی جداشدن خوزستان نفت و ثروت و درآمد بیشتری نصیب دولت خوزستان، سرمایه داران و احیانن آقای بنی طرف و فامیل و بستگان میشود، و بهمان ترتیب بقیه نقاط باقیمانده ایران فقیرتر. و این سناریو شاید درس عبرت خوبی برای همه ملی گراهای وطنمان باشد. مسلمن به خاطر نفت، این خوزستان مجازی وابستگی اش به ابر قدرتها بیشتر میشود و تا نفت دارد هیچوقت رنگ ثبات و دموکراسی را نخواهد دید، و شیخان و امیرانی مانند قطر بر و ی سلطنت و حکمرانی ورراثتتی خواهند داشت.
۱۰. جناب بنی طرف، بقول نویسنده راحت و صریح بگو من میخواهم خوزستان را از ایران جدا کنم، چرا به فارسی زبانان گیر میدهی و میخواهی اینها را علت و معلول استدلال چوبین خود قرار دهی؟


۵۲٣٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۱       
    از : علی کبیری
عنوان : تفرقه بیانداز و حکومت کن!
دوستان محترمی که قلبهایشان برای ایران می تپد، مواظب باشند تا دردام حیله های جمهوری اسلامی نیفتند. آنانی که بانگ ملتها و ملیتهای غیر فارس و تفرقه میان ایرانیان و تجزیه ی ایران را سر میدهند، آگاهانه یا ناآگاهانه در خدمت رژیم آخوندی بوده و به تداوم عمر این جمهوری من درآوردی کمک میکنند. یکی از برنامه های رژیم تفرقه انداختن میان ایرانیان به منظور طولانی تر کردن عمر این حکومت منحوسِ ضد بشریست. آیا نباید از خود بپرسیم که چرا تیم تراکتور سازی که مالکش سپاه پاسداران است، شعارهای تجزیه طلبانه سر میدهد؟ و چرا فردی که در لندن نشسته و سیگار برگ وینستون و ویسکی اسکاچش برقراراست، آنرا در بوق و کرنا کرده و در نشریات ضد ایرانی داد سخن از ندای نحس تجزیه طلبان آلت فعل جمهوری اسلامی سر میدهد؟ آیا از خود پرسیده اید که پس چگونه است که جمهوری اسلامی یک معترض به گرانفروشی را که نه سیاسی بوده و نه سر پیاز ونه ته پیاز است، به زندان انداخته و زیر شکنجه خُرد و تکه پاره کرده و روشنفکران را در سیاهچالهایش تا سالها فقط بخاطر درخواست دمکراسی و آزادی از جانب آنها، زیر شکنجه های غیر انسانی آنقدر نگه میدارد تا موهای سرشان همچون دندانهایشان سفید شود؟ توجه شما را به دو دوزه بازی وزارت اطلاعات جمهوری آخوندی جلب میکنم. بهوش باشید و زنهار که در گیر بازیهای عوامل رژیم نشوید.
۵۲٣٨٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۱        

از : مینا ملکی
عنوان : دو کلمه حرف حساب
جناب آقای وفایعمایی، مقاله شما بسیار جالب و تکاندهنده بود و برای خود من حاوی نکات جالب و جدیدی بود. کرونیک سلسه های حاکم بر ایران بسیار جالب بود. همچنین پاسخ های شما و جناب آمویی. واضح است که برخلاف شعار و هوچی گری کار شما تحقیق و تفکر است. خسته نباشید و تا میتوانید در سایت های پر خواننده کار های خود را چاپ کنید. من خود ریشه کردی دارم. بزرگترین بدبختی ما اقلیت های قومی این است که مریضگونه دچار "دلسوزی برای خود" میشویم و قدرت تعقل و استدلال و راه حل از ما سلب میشود.
از صمیم قلب برایتان موفقیت آرزو میکنم. یک سوال جنبی دارم. در کتاب دوقرن سکوت یک پیش درآمد از آخوند مطهری درج شده. البته من کتاب را که خواندم ربط آن را به مزخرفات مطهری نفهمیدم. چون کتاب دقیقا نشان میدهد که برخلاف دروغ ملاها، ایرانی ها هرگز با آغوش باز به استقبال اسلام نرفتند. نمیدانم زرین کوب از اجبار این مقدمه را بر کتاب خود آورده یا چه. اگر اطلاعی دارید لطفا بفرمایید.
۵۲٣٨۱ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۱       
    از : ‫البرز
عنوان : قرنهاست در پس هر جنبش آزادیخواهانه ای، از یک استبداد به استبدادی دیگر رسیده ایم
‫با تشکر و سپاس فراوان از سایت محترم اخبار روز جهت نشر افکار مختلف پیرامون نوشتار آقای یغمائی، و نیز سپاس از آقای یغمائی برای شرکت در بحثها. سپاس فراوان از دوستان آدی باتمیش، عدنان شیخ، سیاوش ایرانی، سرابچی، امیر آمویی، علی ایرانی، آ.پارس، کیوان ش، احمد که با گذاشتن یادداشت بر غنای ‫این نوشتار وبحثهای پیرامون آن افزوده اند.
وقتی به نوشته های گوناگون دوستان نگاه میکنم، قلباً احساس و درک میکنم که تمامی‫ دوستان بدون استثناء، ‫درد مردم و میهن دارند.‫ اما بحثها قدری آشفته شده، پاره ای از دوستان سئوالاتی مطرح میکنند، پیرامون مسائل جدیدتری مینویسند، که گاها ‫بی جواب‫ گذاشته میشوند.
‫به عنوان مثال، من، به عنوان یک ترک تبار، گمان میکردم، ستم ملی در حق من این بوده و هست، که من قادر نبودم و نیستم مقامات محلی‫ خودم را، خود انتخاب کنم، بل این حکومت مرکزی بوده و هست،‫ که تصمیم میگرفت و میگیرد که چه کسی استاندار، فرماندار و شهردار من باشد، من نمیتوانستم و نمیتوانم به آموزش و آموختن زبان ترکی در کلاس درسم بپردازم.
‫ولی از خلال بحثهای مطرح شده در اینجا، دریافتم،‫ که پاره ای از دوستان بر این عقیده اند، صحبت و آموزش‫ به زبان فارسی در، مثلاً ‫آذربایجان یک نوع ستم ملی است. اگر ما همه، جدای از تبار و زبانهای محلیمان، خود را ایرانی میدانیم، باید زبانی فصل مشترک ما باشد.‫ زبان فارسی در طول قرنها فصل مشترک و راه ارتباط اقوام مختلف ایرانی بوده است.
‫یا پاره ای از دوستان به لطیفه هایی اشاره کرده اند که اقوام مختلف ایرانی راجع به یکدیگر میسازند، و این لطیفه ها را نوعی ستم ملی قلمداد کرده اند. در دموکرات ترین ممالک جهان مردم دائم مشغول ساختن لطیفه برای یکدیگرند، اما در این ممالک بواسطه وجود قوانین دموکراتیک و سیستم قضایی تا حدود بیش از هشتاد یا نود در صد مستقل، کسی جرعت اهانت و توهین به دیگری را به خود نمی دهد.
‫به گمان من، ستم ملی بر تمامی اقوام ایرانی روا میشود. علت این ستم نیز، خود ما ایرانیها هستیم. ما ایرانیها بواسطه عدم پذیرش وجود و حضور‫ یکدیگر، قرنهاست در پس هر جنبش آزادیخواهانه ای، از یک استبداد به استبدادی دیگر رسیده ایم. قرنها زندگی در سایه استبداد، استبداد را در فرهنگ ما مردم ایرانی نهادینه کرده. برای رهایی از ستم ملی، ما ایرانیان چاره ای جز اعتراف به موجودیت یکدیگر و پس از آن گرد هم آمدن برای نوشتن منشوری مشترک برای ایران امروز و فردا نداریم.
۵۲٣۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۱       
    از : سیاوش ایرانی
عنوان : نکته ی مثبت مقاله
باسلامی دوباره خدمت استادیغمائی عزیز،میدانم وقتتان زیادنیست ولی برای اطلاع ازوضع روشنفکری جامعه فارس زبان مقاله «زبان وقدرت»ازفرهیخته روشنفکرفارس زبان مقیم المان ،۲صفخه، را
http://www.iranglobal.info/node/۱۳۰۶۷
بخوانیدتا مقام زبان رابط راازدیددیگریزرگان فارسی زبان بشنوید.نوشته های اقای اسذسیف رااگریک غیرفارس درموردزبان فارسی بنویسدحتمآچماقداران« زبان ملی ،مشترک،تاریخی وعامل وحدت فارسی» حسابش رارسیده وترتیبش راخواهندداد.شما بدرستی ازوجودقوم /ملیت فارس نوشتیدچون جدیدآ شونیست های حاکم ودرشبه اپوزیسیون وجود ملت/قوم فارس راباعوام فریبی نفی میکنندتا زبان مادری خودرافراملی بچپانند.جنا ب یغمائی چون جواب ندادیدمجبورم تکرارکنم چرا به ترک زبان بودن خامنه ای بدون سرسپردگی اوبه سیستم حاکم فارس تاکیدکردیدولی ترک بودن خانم مریم رجوی(عضدانلو )رانام نبردیدلابد باتعریف شما درمورد
خامنه ای پس مجاهدین هم یک سازمان ترکی است ومنافع ترکهارادرنظرداردوباراک حسین اوباماهم چون مسلمان است ویا چون سیاه است منافع مسلمانان یاسیاهان رارهبری میکند؟منطقتان رامی بینید؟
جناب شاعرعزیززبان ملی همان طوریکه ازاسمش پیداست زبان یک ملت میتواندیاشدوزبان خودراباتحمیل بدیگرملل چپاندن،اسمش شونیسم است،فارسی زبان ملی فارس زبانان عزیز است وبس وزبان مشترک فارس زبانان سه کشورتاجیکستان وافغانستان وفارس زبانان ایران!فارسی درایران زبان رابط اجباری تحمیلی وقدرت دولتی است. تمام ملیت های ایرانی زبان ملی خودرادارند. طبق گفته بنیدتوگروچه ایتالیائی،تاریخ واقعی تاریخ معاصراست.تاریخ نوشته شده ی توسط حاکمان پان فارس حاصلش همین است.مگرشما اززبان وادبیات غیرفارس زبانان درایران و درکشورهای مجاوربااطلاعید؟عربی وترکی صاحب جایزه نوبل اند،فارسی در۱۰۰۰سال اخیریک تولید علمی نداردودراین رابطه دوستان فارس زبان اطمینان بخودواعتمادبنفس رازدست داده اندووجودخودیعنی وجودملت فارس رانفی میکنند.
۵۲٣۶۷ - تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۱       
    از : سرابچی
عنوان : بحث ناصحیح
متأسفانه علیرغم تمایل نویسنده بحث مخدوش ارائه شده و بالاخص بحث های تکمیلی تند پانویسی راسیستی جناب آقای آموئی و نهایتأ توضیحات تکمیلی نویسنده به غلظت احساسات تند ملی می افزاید
مشکل نویسنده و همراه پرخاشجویش در این است که در عوض مراجعه به بیمار در مقام پزشک حاذقی نشسته برای بیماری که نمی شناسندش نسخه می پیچند
اینکه ترکان کی آمدند و چند صد سال حکومت کردند مسئله امروز ملت های محصور در مرزهای ایران نیست. اینکه اعراب در ایران بودند یا کی آمدند مسئله نیست. مشکل در این است که از زمان تأسیس دولت متمرکز فاشیستی رضا شاه پهلوی تا امروز سعی دولت مرکزی در ایجاد فرهنگ رسمی بر اساس مرکزیت تهران و زبان فارسی و فرهنگ فارسی به قیمت محو و تحقیر فرهنگهای دیگر بوده است. قضیه در این است که با تحقیر دیگران گربه را نمی توان حفظ کرد. اینکه زبان فارسی دوران پر شکوه سپری شده ای داشته مبین برتری آن بر زبان های دیگر در حال حاضر نیست.
مشکل در این است که جناب یغمائی موضوع جوک های جنایتکارانه تحقیر آمیز نبوده است مشکل در این است که من ترک زبان در چند دهه اقامتم در این مرز پرگهر مورد سرکوب روزمره درد آور فارس زبان ها بوده ام. اگر شک دارید سری به میلیون ها جوک راسیستی مبادله شده بین تحصیل کرده های فارس زبان بیاندازید. ترکه... عربه...لره ....کرده ....همه احمق و عقب مانده اند مگر ناناز های سانتیمنتال تهرانی که فارسی را کج کج تکلم می کنند. اصولأ چنین فرهنگ سخیف تحقیر آمیزی را در جای دیگری از این گیتی به من نشان دهید؟
اینکه من ترک زبان ناچارم زبان دوم میرائی را بیاموزم که در نهایت برای زیستن شرافتمند در مرزهای جهانی ناچارم آنرا با انگلیسی معاوضه کنم نشانه بی توجهی شما به ارزش وقت و عمر من است
شما دوست گرامی به آتش نا خواسته دامن می زنید
با احترام
۵۲٣۶۶ - تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۱       
    از : امیر آمویی
عنوان : برای اتحاد همه ایرانیان و ایجاد دموکراسی سکولار بکوشیم
دوست ارجمند، جناب آدی باتمیش

پدر بزرگ مادری بنده و مادر بزرگ پدری بنده هردو ترک تبار بودند. خودم در طفولیت مدتی در قوچان و بجنورد و اورمیه زندگی کرده ام. از دوران کودکی با زبان ترکی آشنایی داشتم. در منزل ما گاه به زبان ترکی صحبت می شد. خودم همسر ترکزاده دارم و مدت زیادی در مراغه و زنجان زندگی کرده ام. زبان ترکی را خوب می‌فهمم و در حد متعارف صحبت می‌کنم. "سرافراز" را برای رعایت احترام به شما و تا حدی در ارتباط با معنای کلمه‌ی "باتمیش" به کار برده‌ام. کاربست گیومه برای جلب نظر شما به آرزوی قلبی من بوده و صمیمانه آرزوی سرافرازی شما و همه‌ی ایرانیان را دارم- "بدون استثنا". امیدوارم توضیح روشن باشد. اگر روشن نیست لطفا به فرهنگ ترکی به فارسی رجوع کنید.
در مورد برهان خلف: چشم؛ در اولین فرصت پس از درک اهمیت اتحاد همه ی مردم ایران برای ایجاد دموکراسی سکولار در ایران از سوی آقایان بنی طرف، هیئت، اوبالی و براهنی و پرقیچی‌های آنان و ناامید شدن امپریالیزم، حتما این کار را خواهم کرد، هرچند که در مدرسه آن را آموخته ام. اما چشم دو باره خواهم خواند.

در مورد گفتار بجای نویسنده هم بجاست که در به معنای عمیق آن توجه کنید و استدلال ایشان هم از نظر من پسندیده و درست است.

سرافراز، سربلند، آزاد، آسوده و شاد باشید.

آمویی
۵۲٣۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۱       
    از : عدنان باباشیخ
عنوان : حق ملیتها با فکر خزعل و مزعل و مشعشع داده نمیشود
با سلام و درودها به تمام که به دقت و مسئولیت این بحث خطیر را دنبال میکنند و نظرات خود را مینویسند. در فاصله درج مقاله جناب بنی طرف و پاسخ جناب یغمائی چند نوشته وزین دیگر نیز درج گردید از جمله مقالات وزین و روشنگر، قوم چیست و ملت کدامست؟ و مقاله یابوی چموش قومگرایی و عصبیت قومی یوسف عزیزی بنی طرف، همچنین امروز سایت اخبار روز بحق هشدار داد و تحت عنوان،هشدار «اخبار روز» نسبت به رودر رو قرار دادن مردم ایران، توجه همه را جلب نمود که چه خطراتی به بهانه ستم ملی مردم را رو در رو قرار دان همه را تهدید میکند.بحثها بسیار روشن و مسئولانه و بخاطر منافع تمامی ملیتهای شریف ایران هست و کسانی که باید بفهمند و حجاب عصبیت قومی و تفکر عقب افتاده ملیت گرائی شوونیستی فارس یا ترک را ندارند می فهمند و فهمیدند. در این میان نویسندگانی چون آقایان یا خانمهای آتمیش و پارس گویا با هیچ منطقی رضایت نداده و هرچه توضیحات منطقی و تاریخی داده میشود گوشهایشان بدهکار نیست و با عصبیت و توهین سعی می نمایند نویسندگان دلسوز را از صحنه به در نمایند. خوانندگان عزیز مقایسه کنن نظرات مستدل و منطقی دوستان مدافع واقعی ملیتهای ایران را با این اشخاص که معتقدند مرغ بجز یک پا ندارد و ملیت فارس جنایتکار میباشد و زبان فارسی را باید ریشه اش را کند .خود این مقایسه نشان میدهد که این اشخاص چه منطق و فکر ناراحتی دارند و جز بر کرسی نشاندن حرف خود فکر دیگری را تحمل نمی کنند. این بحثها با مقاله آقای بنی طرف شروع شد. به نظر من که تا حدی از افکار و اندیشه های آقای بنی طرف با خبرم و می دانم چرا ایشان فکر عربستان را در سر خود دارد و از کسانی چون
مشعشعیان و شیخ خزعل و مزعل دفاع میکند منجمله این می تواند باشد که ایشان طلب قوم طی یا قوم بنی طرف را که اجداد ایشان باشند و با پیوستن به محمد مشعشع به منطقه هویزه حمله کردند و با کشتار مردم به حکومت رسیدند طلب مینمایند. حقوق ملیتها را باید به ملیتها داد وریشه ستم ملی را باید کند و سوزانید ولی با علم کردن پیشینه ارتجاعی تاریخی و امثال مزعل و خزعل برادر کش و خدمتگذار استعمار انگلیس که حدود صد زن در حرمسرای خود داشت وخون برادر خود مزعل را بر سر قدرت ریخت و چماق خزعل و مزعل وحکومت ارتجاعی آخوندهای شیعه مشعشعی را بر سر فارس زدن حق ملیتها داده نمیشود. با تشکر از سایت محترم اخبار روز و نوشتجات ارزشمند تمام دوستان.ع. بابا شیخ
۵۲٣۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۱       
    از : اسماعیل وفا یغمائی
عنوان : لطفا راه حل را مفصل بنویسید
دوستان آتمیش و پارس من منتظرم نظر شما را در باره حل مشکل ملیتها مفصل بخوانم و استفاده کنم. لطفا نظرات خود را دقیق و مفصل بنویسید و نشر دهید. سپاس
۵۲٣۵۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۱       
    از : آدی باتمیش
عنوان : برهان خلف آقای امیر آمویی
آقای امیر آمویی مفهوم برهان خلف را در یک کتاب خوب ریاضی/منطق بخوا نید تا نقد من در خصوص مقاله آقای اسماعیل وفایغمای را وارونه استنتاج نکنید. در آن نقد نوشتم عوض دلیل وبرهان نباید به مثال کلیشه وار متوسل شد. نظر شما را غیر علمی و احتمالا متاثر ازنظرات محمود افشاریزدی و ... می دانم. شاید به خاطر احساسات ناشی از این افکار نوشته اید سر افراز باشید. منتها داخل گیومه. چرا داخل گیومه؟؟ برهان خلف را دو باره مرور کنید.
۵۲٣۵۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۱       
    از : Ali irani
عنوان : nazar
باسلام
اول از همه باید عرض کنم که من شمالی هستم و اگر بطور دقیقتر بگم مادرم گیلک و پدرم اذری بودند و ما هم گیلکی و ترکی صحبت می کردیم و هیچوقت هم مشکلی نداشتیم و از همان دوران طفولیت با( شوکت و ربابه مراداوا و زینب و تیمور مصطفی اف و رشید بهبود اف و الی اخر و از این طرف هم با خوانندگان گیلی وذفارسی و الی اخر بزرگ شدیم) حالا پرسشم از قوم پرستان اینه که هویت من چیست ؟ من ترکم یا گیلکم و یا فارسم و نصف مردم گیلان ترک زبان هستند و همچنین در تهران هم اینطور است و چنانکه همه می دانند( اذری ها ترک نیستند و ترکی حرف زدند یک بحث دیگری است). بهرحال الان مد شده و همه از ستم ملی حرف می زنند والله این ستم ملی چیست ؟ ما که نفهمیدیم اگر ستم ملی منظور اینه که اقلیتها در حاکمیت نقشی ندارند در ایران خوشبختانه چنین نبوده و هیچوقت هم نخواهد شد(در شوروی حیدر علی اف رقیب گور باچف بود ولی چون غیر روس بود انتخاب نشد و گور باچف انتخاب شد ایا ایران اینطور استت؟ قدرت اقتصادی و سیاسی چه در زمان شاه و چه زمان اخوندها در دست کیست؟ )
اما اگر منظور از ستم ملی تحقیر کردن قومهای دیگر است فکر می کنم حق ما شمالیها از همه بیشتر است از سال ۴۷ و ۴۸ به بعد تا همین حالا رکیکترین جوکها و تحقیرترین توهینها در باره شمالیها زدند و می زنند. حال ما پرچم در دست بگیریم که می خواهیم جدا شویم. این هم شد کار؟ زنهای شمالی از همان زمانهای قدیم در بیرون از خانه کار میکردند ومی کنند و در شا لیزارها از ساعت ۵صبح تا ۸ شب و تا زانو توی اب کار می کنند برای همین احتیاج به سرخری به نام شوهر که تو سرشش بزند ندارند و طبیعتا مرد شمالی هم میفهمه که باید خفه شود این شد جوک که بله شما لیها بیغیرت هستند و زنهاشا ن بله. خوشبختانه با امدن خمینی مردم ایران فهمیدند نه بابا زنها هم ادمند. بهر حال یک روشنفکر تضادها را کشف و به سمت وحدت و تعالی مردمش استفاده می کند نه اینکه تضادها را بیشتر شعله ور کند ایران نه تجزیه می شود و نه حتی کسی جرئت چپ نگاه کردن به ایران را دارد این را گذشته ثابت کرده و در اینده هم اثبات خواهد شد

موفق باشید
۵۲٣۴٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۱       
    از : آ پارس
عنوان : به کجای این شب تیره ........ ׳
آقای یغمائی، رسوبات فکری فارسیسم طی۸۷ ساله حکومت شاه وشیخ چنان ریشه در افکار شما و دوستانتان نفوذ کرده ،که با
این بحثها متاسفانه راه به جائی نخواهد رسید.حل مشکل ملیتها خیلی ساده می باشدو نیازی به رفتن به گورستان تاریخ نیست .به
جای محکوم کردن آقای بنی طرف ، ای کاش یک شعر برا ی خلق ستمدیده عرب ایران می نویسیدید ،ای کاش یک مقاله در
حق ملت مظلوم سیستان و بلوچستان به نگارش در می اوردید ،کجاست حس انسان دوستی شما و همفکرانتان ،ظلومی که به
ملت تورک ازربایجان می شود به ملت فارس نمی شود چونکه همه چیزدر خدمت زبان و تاریخ فارسستان می باشد،حال اقتصاد
بحث دیگریست . زبان رسمی را ملتهای داخل جغرافیای ایران انتخاب می کنند، نه دولت فارسگرای مرکز ............... من شخصأ
برا ی شما متاسف هستم چون همانطورکه خودتان قید نمودید معلم فکری شما همان ،به قول خودتان استاد ارجمند ایرج افشار
پسر﴿ محمود افشاریزدی ﴾ پایه گذارمکتب پان فارسیسم می باشند................... ׳

۵۲٣٣٨ - تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۱       
نظرات قدیمی تر
از : امیر آمویی
عنوان : کاخ بلند و سرافراز زبان فارسی، یعنی زبان اتحاد همه ایرانیان برای دموکراسی و آزادی
سیاوش خان

اولا به شما بگویم که همه ی حرفهای سردمداران رژیم نادرست نیست! اگر متوجه این حقیقت نباشید کلاهتان پس معرکه است. همین سردمداران از ظلم و جور آمریکا و انگلیس و امپریالیزم هم سخن می گویند. حالا اگر ماهم بگوییم، صرفا به این خاطر که حرفمان شبیه حرف آنهاست، غلط گفته ایم؟ زهی خیال باطل.
دوم، زبان فارسی قدرت و استحکام و نیروی خود را نه بواسطه ی سخنان این آقایان، بلکه بواسطه ی قدرت و توان تاریخی و ادبی خویش و بر پایه ی کارهای سترگ و بزرگی مثل آثار خیام، گرگانی، فردوسی، مولوی، سعدی، حافظ، نظامی، منوچهری، خاقانی، توسی، امیر خسرو، انوری، اوحدی، بابا طاهر، سنایی، صائب، عبید، عطار، مسعود سعد، شهریار، بهار، پروین، ، نیما، شاملو، فروغ، بهبهانی، کدکنی، و صدها شاعر و نویسنده ی دیگر، که نام همه ی آنها را در این جا نمی توان آورد، به دست آورده است، زبانی که نه تنها از نظر ادبی استحکامی خیره کننده دارد، بل که شیرازه ی هویت ملی و تاریخی ما هم هست.

حرف شما بدین می ماند که تصور کنیم اگر آن آقایان چنین سخنی نمی گفتند، بنای این کاخ بلند اصلا از دو هزار سال پیش شکل نمی گرفت: فردوسی گوید: پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد و بارانش ناید گزند. امیدوارم متوجه باد و باران سخنان خویش باشید.

از اینها گذشته تمامی مترجمان و نویسندگان و هنرمندان و فیلمسازان کنونی و دانشگاهها و سازمانهای دائره المعارف و ناشران و نهادهایی مثل فرهنگستان لغت و غیره و غیره ضامن قدرت این زبان و زنجیر محکم هویت و وحدت ما هستند. از شما می پرسم: چرا پس از چندین و چند حمله ی بزرگ و وحشیانه به ایران، استقلال سیاسی ایران از بین رفت و باز تولید شد، ولی زبان فارسی همیشه به حیات خود ادامه داد؟ چرا یونانیان، اعراب، ترکان و مغولان هرکدام پس از چند صد سال حکومت بر ایران نتوانستند زبان فارسی را تغییر دهند؟ چرا؟ هرگز فکر کرده اید؟ این آقایان در طول تاریخ دوهزارو چند صد ساله ی ایران در ایران حضور نداشتند که حالا شما فکر بفرمایید به حرف گربه سیاهه باد و باران میاد!

حرف بی پایه و اساس زدن چرا؟

آمویی
۵۲٣۲۹ - تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۱       
    از : ‫البرز
عنوان : شهر سیلی خورده هذیان داشت
‫نوروز، رسم دیرین ایران زمین، رسم به شادی نشستن‫ طلوع مجدد بهار‫، بهار زیبا و سبز طبیعت در راه. نوروز و طلوع مجدد بهار را پیشاپیش بر همه هموطنان از هر نژاد، تبار، مسلک، عقیده و مذهبی شاد باد
‫سیاوش کسرایی، شاعر ‫تمام ‫مردم ایران،‫ در شعر جاودانه آرش کمانگیر خود، چنین و چه زیبا می گوید:
‫.......
‫آری آری، زندگی زیباست،
‫زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست.
‫گر بیفروزیش، رقص شعله اش در هر کران پیداست.
‫ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست.
‫.......
‫زندگانی شعله می خواهد. صدا سر داد عمو نوروز،
‫شعله ها را هیمه باید روشنی افروز.
‫کودکانم، داستان ما ز «آرش» بود.
‫او به جان، خدمتگزار باغ آتش بود.

‫روزگاری بود.
‫روزگار تلخ و تاری بود،
‫بخت ما چون روی بدخواهان ما تیره.
‫دشمنان، بر جان ما چیره
‫شهر سیلی خورده هذیان داشت.
‫بر زبان بس داستانهای پریشان داشت.
‫زندگی سرد و سیه چون سنگ،
‫روز بدنامی
‫روزگار ننگ.
‫غیرت، اندر بندهای بندگی پیچان،
‫عشق، در بیماری دلمردگی بی جان.
‫.......
در لینک ذیل میتوانید آرش کمانگیر را هم بخوانید و هم بشنویدhttp://www.parand.se/t-kasraei-arash.htm
۵۲٣۲۷ - تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۱       
    از : اسماعیل وفا یغمائی
عنوان : اجازه بدهید ما فارسها هم به شما بپیوندیم
اقای سیاوش. با سلام.من متاسفم که پاسخی برای شما نوشتم.شما میتوانید از قول من و دیگران بعنوان وکیل من چیزهائی را که خودتان فکر میکنید به بنده بچسبانید. نوشته شما اگر چه در فرم، گویا به ضرر امثال من است ولی در محتوا به نفع ایده من و ماست! با عرض معذرت من فکر میکنم بجز نگاه و تمایل خاص، سرکار مشکل شناخت تعاریف سیاسی را نیز دارید.امیدوارم شما فردی از افراد یکی از سازمانهائی که تا افراد حرف میزنند چماق رژیمی بودن را بالا میبرد نباشید.
یاد نسیم شمال بخیر که گویا از زبان امثال شما در رابطه با امثال من میگوید
کبلا باقر ! چه خبر؟ هیچ اقا
چیست این غلغله ها ؟ غلغل نی پیچ اقا
تازگی حاجی بلال امده از شهر حلب
حرف ها می زند از فرقه مشروطه طلب
پس یقین ان سگ بیدین عملش قلابی است
ایها الناس بگیرید که ملعون بابی است
خبر تازه دگر چیست در این گوش و کنا
یارو امروز چه می گفت میان بازار
جان اقا سخن از نشر معارف می گفت
نقل مشروطه و از خرج مصارف می گفت
پس یقین ان سگ بیدین عملش قلابی است
ایها الناس بگیرید که ملعون بابی است
شما رفیق عزیز آنقدر از مبحث دورید که قربانیان یک لاقبا و آواره و تبعیدی رژیم را که به احتمال زیاد در همین غربت زندگی را به پایان خواهند بردبا رژیم در می آمیزید. و سیستم فارس را؟کدام سیستم؟ را عامل سرکوب میدانید. شما کاربرد یک زبان ملی را با فارس بودن عوضی گرفته اید. امروز مردم نورماندی فرانسه بزبان عمومی فرانسوی حرف میزنند و اهالی فقیر بندر کاله نمی گویند تقصی فقر ما بر گردن فرانسه زبانهاست. دست مریزاد. در رابطه با زبان فارسی باید بگویم این حاصل تلاش هزاران ادیب و شاعر و دانشمند در طول قرنهاست که موفق شده نه بعنوان یک عامل شوونیستی بلکه عامل پیوند به ایرانیان خدمت کند آنقدر که شاعر ملی هند بیدل دهلوی و مولانای ترک واقبال لاهوری پاکستانی دفتر و دیوانشان را به این زبان بنویسند در هر حال بحث زبان را بگذارم برای فرصتی مناسب.... در رابطه با شما من حرفی ندارم! در همین گمان خویش خوش باشید. نمیدانم شما ملیتتان چیست ولی اگر روزی اعلام تجزیه کردید اجازه بفرمائید ما فارسها هممخلصانه به شما بپیوندیم. زبان شما را یاد بگیریم. به رئیس جمهور شما رای بدهیم و مخلص شما باشیم تا تمامیت ارضی ایران زیر دست شما باشد و دست نخورد. زنده باشید. اسماعیل وفا یغمائی
۵۲٣۲۶ - تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۱       
    از : سیاوش یرانی
عنوان : نظرات نادرست نویسنده
جناب یغمائی گرامی ودوستان کیوان ش وامیرآموئی،هیچ مطلب جیددی وغیرازگفته های سردمداران رژیم درگفته های شمانیست.خامنه ای میگویدزبان فارسی هویت همه ی ایرانیان است،رفسنجانی فارسی برترازعربی وترکی است،احمدی نژادمیگویدتعصب فارسی رابایددرایران عمومی کنیم.آیا شما طرفدارنژادپرستی نیستیدوقتی میگوئیدخامنه ترک است!باشدولی درخدمت سیستم فارس محوراست.خانم مریم رجوی ترک آذربایجان است آیا سازمان مجاهدین سازمان ترکی است؟باراک حسین اوباماسیاه پوست مسلمان رئیس جمهورآمریکا هم سیاست مسمانان وآفریکاراپیش میبرد؟میبینیدحرفهایتان چقدربی منطق ودورازواقعیات است؟
چرانمینویسیدکه درایران همه زبانها یکی اندطبق موازین ومواثیق بین المللی؟چرانمینویسیداگرغیرفارس زبانان قوم اندفارس ها قوم اند؟بعله انسان وحقوق انسانی باید درمرکزهرفعالیتی باشدولی این انسان با ایما واشاره که حرفش رابیان نمکنیدزبان دارد چرابایدزبان شما درمرکزقرارگیرد؟حاضریدزبان ناتوان وغیرعلمی ونازابقول محمدرضاباطنی وداریوش آشوری،رابازبان بین المللی درآموزش وزبان رابط عوض کنید؟همه ی خرده شیشیه ها دراینجاخوابیده است شما زبانتانراوبتبع آن خودتانرابالاترمیدانیدکه دیرشده است!
۵۲٣۲۱ - تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۱       
    از : اسماعیل وفا یغمائی
عنوان : پیکره تاریخ ایران جسد گاو بر قناره قصابی کشیده شده نیست
بادرود به آدی اتمیش ارجمند.دوست ارجمند، آقای بنی طرف را من تا حد لازم میشناسم بسیاری نوشته ها و مصاحبه هایشان را خوانده ام و میدانم محور تلاش ایشان چیست.ایشان در همین مقاله مورد نظر شما اگر چه بهانه مساله تیم بقول ایشان تراختور سازی است ولی در همین جا میفرماید:« مساله ملیت های غیر فارس در ایران هربار به شکلی و در جامه ای نمایان می شود تا ازسرکوب رژیم ایران – که در چنگ ملیت فارس است - جان سالم به در برد. حدود چهار سال است که شاهد بروز پدیده ای هستیم که طی آن نیروهای جنبش ملی آزربایجان از تیم فوتبال باشگاه "تراکتور" – که در تبریز مرکز اقلیم آزربایجان قراردارد – برای هدف های سیاسی خود استفاده می کنند. ترک های آزربایجان این واژه را به صورت "تراختور" تلفظ می کنند و شب و روز ودر همه جا – در ایران و در خارج - برای باشگاه ملی و محبوب خود تبلیغ می کنن»
صغری و کبری ونتیجه را میبینید.
الف:مساله ملیتها هر بار تکرار میشود
ب: رزیم ایران در دست ملیت فارس است( ایشان جنایتکاران حاکم بر ایران را با ملیت فارس یکجا گرفته اند.خامنه ای سمبل غلبه ملیت فارس است و لاجرم این ملیت فارس است که سرکوب میکند.
نتیجه: زنده باد تجزیه و برافراشته پرچم عربستان ایران که بعد البته خودش میشود عربستانی که در آن بقول آن مثال این بار ما فارسها و سایر ملیتها باید برویم و در آنجا نی بیاندازیم.
درمسائلی این چنینی تعارف راباید کنار گذاشت. در طول قرنها و بخصوص حکومت آخوندها همه چیز بر باد رفته است و فقط جغرافیای سرزمین تمام ماها بر جای مانده است که گویا این هم باید تکه تکه شود و هر تکه اش نامی پیدا کند. میدانید در ایران حدود هفتاد و پنج زبان ولهجه وجود دارد پس باید بجا یک برنامه مشترک که منافع تمام ملت را تضمین کند و بر اساس آن بتواند همین آقای بنی طرف رئیس جمهور تمام ملیتها یعنی ایران بشود و قید ظلم مضاعف زبان را بردارد و من فارس به ایشان رای بدهم و ایشان از منافع من دفاع کند،بایددر پی هفتاد و پنج قلمرو بود. آقای بنی طرف محور دستگاهی که در برابر دارد ظلم فارسهاست. ایشان نام اهواز را عربستان می شناسد و اعتقاد دارد که در دوران شاه اسماعیل نام عربستان تبدیل به خوزستان شده است و تکیه گاه تاریخی اش هم حکومت آل مشعشع است. اما ایشان اندکی به قبل از این حکومت توجه نمی فرماید که در زمان حمله سید محمد مشعشع و عشایر عرب کوچ نشین به خوزستان در سال ۸۴۵ قمری ساکنان هویزه پارسی و عجم! بودند سیاح نامدار ابن بطوطه که یک سده پیش از آنجا عبور کرده می‌نویسد مردم هویزه همه پارسی و عجم اند. سفرنامه ابن بطوطه بر این واقعیت اشاره دارد واستاد ارجمند روانشاد ایرج افشارنیز در اثرخوزستان و تمدن دیرینه آن جلد۱، ص۳۵_۴۶) بر این واقعیت تاکید کرده است.بنیاد گذار مشعشعیان دعوی مهدویت داشت و پیروانش از غالیان بودند و در این زمینه حکایتها وجود دارد که بگذرم و فقط بر این تاکید کنم که پیکره تاریخ یک ملت با نزدیک به بیست و چند قرن ، از زمانی که با نام و نشان مشخص بر صحنه تاریخ پدیدار شد تا امروز، جسد درشت گاوی نیست که بر قناره بکشیم ف بعضی قسمتها را بر پیشخوان در معرض تماشا بگذاریم و بخشی را در زیر پیشخوان از نظر پنهان کنیم. این پیکره زنده و رنجکشیده را به تمامت و در پیوندی تاریخی و ارگانیک بایدبه بررسی و تجزیه و تحلیل نشست اما از آنجا که بحث صرفا بحث سیاسی روز آنهم از زاویه ای خاص، آنهم در خارج کشور است از این چیزها در آن خبری نیست و فقط باید جنایات فارسها و حکومت مشعشعیان را روی میز گذاشت و مهر عربستان ایران را هم بر ران آن کوبید . در هر حال من همانطور که در قبل اشاره کردم داوری و نتیجه را به تاریخ آینده وامیگذارم.که در این ملک توده ها و ملیتها قرنها زیسته اند وباز هم خواهند زیست. من در ضمن فکر میکنم گرفتن چنین زاویه هائی می تواند با وحشت ایجاد کردن در دلهای مردمی که نمی خواهند ایران تجزیه شود منجمله باعث شادی همان فارس جنایتکار !! خامنه ای شود واو با زبان بیزبانی بگوید ببینید اگر ما برویم مملکت تجزیه میشود پس قدر ما را بدانید و اجازه بدهید تمام ملیتها یعنی کل ملت را بر سخ کشیده و تناول کنیم. با تشکر اسماعیل وفا یغمائی
۵۲٣۱۵ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱       
    از : امیر آمویی
عنوان : آفتاب آمد دلیل آفتاب
آفتاب آمد دلیل آفتاب

خوب خوانندگان محترم می‌بینید که جناب "آدی باتمیش" که همیشه "سرافراز" باشد و پاینده موضوع را متوجه نیستند! قیاس مع‌الفارق «مادرم از پدرم ...، پس زنان از مردان...» ربطی به موضوع ندارد و اگر ما بخواهیم چنین قیاسی را راه‌اندازی کنیم باید مثلا بگوییم:

۱- ترکان عثمانی در ایران جنایت کردند، پس همه‍ی ترکان عثمانی از ترکان ایرانی جنایتکارند (!!؟؟) جل الخالق! و یا برعکس: ترکان قزلباش در عثمانی جنایت کردند پس همه‍ی ترکان آذری از ترکان عثمانی جنایتکارترند (!!؟؟) ایضا جل الخالق!
۲- گروهی از مردم تبریز از ورود سلطان سلیم استقبال کردند، پس همه ی آذربایجانی ها از ورود دشمن به خاک کشور خوشحال شدند یا می‌شوند(!!؟؟)
می بینید که چه حرفهای مفتی از آب در می‌آیند!

بعد گفته است: "استالین و بریا گرجی هستند / بودند. پس گرجیها [نباید] از ستم دوره استالینی حرف [می‌زدند]. عبارات داخل قلاب برای تصحیح و دخالت بنده است در قول آقا یا خانم "باتمیش". اصل با این تفاوتی ندارد. در ذات این سخن اندکی ابهام هست. در هر حال، آقا یا خانم "آدی باتمیش" توجه نمی کند که در مثال مورد نظر ایشان "ستم استالینی" ربطی مثلا به قومیت فارسهای اصفهانی یا شیرازی یا روسهای روسیه ندارد.

نکته این است: (مطلب ایشان را بادقت بخوانید) جناب "باتمیش" معتقدند که اگر مثلا مغولها یا ترکها در مقام حاکمان بر ایران و همه ی ایرانیان ظلم کردند نباید این ظلم را به گردن مغولها یا ترکها انداخت ، باید فارسها را مقصر و مسبب قلمداد کرد. برخی همچنان بر طبل لاطائلات ستم مضاعف (و مرض نژاد پرستی) حاکمیت فارس بر اقلیتهای قومی ترک و غیره کوبید و می کوبند و خسته هم نمی شوند! و توجه نمی کنند که آزادی تحصیل به زبان مادری ضامن آزادیهای دموکراتیک نیست! دیگر این که از مکانیزم نظامهای استبدادی و ستم آسیایی خبر ندارند!

آیا می شود از تاریخ به هر زبانی که بخوانیم درس گرفت؟
۵۲٣۱۲ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱       
    از : کیوان ش
عنوان : به آقای بنی طرف و کلیه قوم گرایان
در حالیکه انسان های آگاه جامعه جهانی در پی پشت سر گذاشتن افکار پوسیده و عقب افتاده قوم گرایی هستند و یک انسان را بر مبنای انسان بودنش ارزیابی میکنند نه نژاد، جنسیت، رنگ پوست، مذهب و ملیت و خواستار اتحاد جهانی (حداقل منطقه ای) انسان ها هستند و بر هر اندیشه ناشی از جهل و خرافات مهر باطل میزنند، انسان های وابسته به قبیله قوم گرا در کشورهای عقب مانده نگاه داشته شده، زمین و زمان را بهم میبافند و ربط و بی ربط را کنار هم میگذارند، تا بر تفاوت های قومی انگشت گذاشته و آنها را آنقدر عمده نشان دهند و از مظلومیت قوم خویش و سرکوبگری قوم دیگر داد سخن گویند و خواهان جدایی های ملیت ها و در نتیجه تشکیل حکومت های قبیله ای جدا و جدا و کوچک که شب و روز میباید به جنگ با قبیله دیگر مشعول باشند تا کارخانجات اسلحه سازی دول غارتگر مشتری دائمی داشته باشد و مردم آن قیبله های کوچک در جهل و فقر مطلق باشند. بی جهت نیست که "نماینده" گان این قوم گرایان مادام دست گدایی دراز کرده و در راهرو های مجالس دول غارتگر مشغول "سخنرانی" هستند (نگاهی کنید به جلسات مکرر اینان-قوم گرایان کرد، ترک، بلوچ و عرب_ با نماینده گان مجلس آمریکا، آلمان، فرانسه، انگلیس و اروپا) گویی فارس های دشمنان درجه یک اینان هستند و دول فخیمه همگی دوست و یاور آنها (نشانی از خالی بودن ذهن از واقیع تاریخی)
ذهن عقب مانده اینان نمیتواند درک کند که از دید سرمایه داران تمامی افراد جامعه اگر از طبقه آنان نباشند، محکوم به فقر و فلاکت اند، مهم نیست این افراد فارس باشد یا ترک، کرد باشد یا بلوچ، عرب باشد یا ترکمن، لر باشد یا گیلک. و از دید قوم گرایان از جمله اقای بنی طرف، آن کشاورز فارس زبان اصفهانی که آب بر روی زمین اش بسته شده و برای گرفتن آبی که هزاران سال روانه زمین زراعی او بوده، به اعتراض برمیخیزد و سرکوب میشود، نه تحت ستم هست که سرکوبگر قوم عرب و ترک و کرد و ... هست. جالب هست که مردم عادی و بدون ادعا بسیار راحت و اسوده در کنار هم زندگی میکنند و تنها این "روشنفکران" پر مدعا هستند که خواهان جدا سازی آنها.
این قوم گرایان نمیتوانند درک کنند که رژیم سزکوبگر و کشتارگر و غارتگر اسلامی بیشتر از همین "قوم" های غیر فارس تشکیل شده. بعنوان مثال خامنه ای، موسوی، موسوی اردبیلی، موسوی تبریزی، هادی غفاری، صد ها تن دیگر ترک نژادند. در راس ۲ بخش از ۳ بخش قوه حاکم (قوه قضایی و قوه مقننه) نقدی رئیس نیروی نظامی، وزیر خارجه، داستان کل همگی عراقی و عرب زبان اند بعلاوه آن شیخ روانی آدمخوار (خزعلی). دنیا را چه دیدی همانطوریکه قوم گرایان ترک زبان هادی غفاری این آدمکش حرفه ای را با سلام و صلوات به جلسه خود برده و از او به به و چه چه کردند و ویدئو آن به بیرون درز کرد، قوم گرایان عرب زبان هم خزعلی ( شاید پسر را که تئوری کشتار روشنفکران و چپه شدن اتوبوس نویسنده گان را به کمک همفکران خونخوارش پی ریخت و الان "اصلاح طلب" و تقلید انسان ها را میکند) را هم برای "مشاوره" به جلسه خویش راه دهند. براستی این هموطن های عرب زبان ما متوجه هستند که عده ای "روشنفکر" از قبال آنها دارند نان و آن هم چه نانی میخورند و روانی های سرکوبگر حکومت های دوران بربریت در حوزه خلیج فارس از آنها حمایت میکنند؟؟ مطمئن هستم هموطن هاس عرب زبان ما بهیچوجه خواهان حکومتی شبیه به عربستان و قطر و امارات و عراق نیستند که همزبانان آنها را به کوچکترین جرم علی وار گردن میزنند و خود بر میلیارد های دلار ثروت به زندگی کثیف خود ادامه میدهند

در ذهن و اندیشه انسان های آگاه و با خرد ایرانی، عرب، ترک، کرد، بلوچ، لر، گیلک، فارس و ...... همگی یکی هستند و در قلب آنها بیکسان جای دارند و ارزوی حکومت مردم بر مردم هستند.هماره باد پیوستگی خلق های ایران
۵۲٣۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱       
    از : آدی باتمیش
عنوان : فرضیه اشتباه ...
آقای اسماعیل وفایغمایی با احترام، شما مقاله خودتان رابا فرض اشتباه/غلط شروع کرده اید. مینوسید آقای یوسف عزیزی بنی طرف «ندای مکرر ظلم اقوام فارس بر عرب و کرد و ترک و ... را سر داده اند.» در صورتی که محور استدلال ایشان توصیف ظلم مضاعف بر اقوام/ملیتها است. مثالی در ولایت داریم : «میس ... میس مصطفی». وظیفه روشنفکر دموکراث در خصوص ظلم مضاعف موضع بدون میس ... میس است نه این که به عوض درمان مرض نژاد پرستی به تکرار این که فلان فرد/حاکم ترک ... است بپردازد. این گونه استدلال در همان سطحی است که فردی بگوید:
۱- مادرم از پدرم بلند قدر تر است. پس زنان از مردان بلند قد تر هستندند.
۲- استالین و برئیا گرجی هستند. پس گرجیها از ستم دوره استالینی حرف نزنند.
۵۲٣۰۲ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱       
    از : امیر آمویی
عنوان : دیالکتیک کاربست ارقام از دو سوی دشمنان و دوستان آزادی
آقای احمد

۱. ممنون از این که بنده را به داشتن بردباری و منطق دعوت کردید. متقابلا شما را به داشتن همین رفتار متین دعوت می کنم.
۲. شما در یادداشت نخست خودتان، «اصل مطلب» را فراموش کردید و به نکته یی پرداختید که ربطی به قول براهنی و اوبالی و بنی طرف در مورد ادعای بی پایه و اساس ظلم و ستم فارسها به اقوام و ملیت های ایرانی ساکن ایران نداشت و ندارد.
۳. شما در یادداشت دومتان در مجموع درستی سخن نویسنده را پذیرفته‌اید. کاش این پذیرش را از اول اعلام می کردید!
۴. ظاهرا این یکی از ویژگی های ما ایرانیان است که با مطرح کردن آگاهانه یا ناآگاهانه و گاه اصلا صادقانه اما فارغ از توجه به اصلیت موضوع، مسائلی جزئی مطرح کنیم و با مهم جلوه دادن آنها، حقایق را زیر پرده ای از آن جزئیات پنهان و ملوث نماییم.
۵. متأسفانه در همین یادداشت دومتان، موضوع مهم جنبش سبز را مطرح کرده اید و باز با استناد به طول و عرض خیابان اصالت آن را زیر سوال برده اید. این همان چیزی که حاکمان کنونی ایران می‌خواهند! این طور نیست؟ اگر ما نتوانیم از تظاهرات عظیم، آرام و صلح آمیز علیه انتخابات قلابی و ربودن رأی مردم به این حقیقت ساده برسیم که از همان زمان و اکنون نیز ایرانیان به هیچ وجه دیگر خواستار حکومت فقاهتی نبوده و نیستند، باید عرض کنم که درکمان از معنای حوادث سیاسی و پدیده های اجتماعی کامل نیست. ارقام مهم نیستند. گاه ارقام خاکی هستند که در چشم مردم ریخته می‌شوند. درست مثل ۸/ ۹۹ درصد که نمی دانم می دانید چیست یا نه، و گاه دادن نیرو به کسانی که برای رهایی خود به حرکت در آمده اند. امیدوارم این برای شما روشن شود.
۶. در پاسخ به درخواست من به دو جلد از مجموعه ی تاریخ کمبریج ایران اشاره کرده اید ولی فراموش کرده اید شماره‌ ی صفحات را بدهید. شخصا نتوانستم مطالب مورد استناد شما را بیابم. من خود نیز مرتکب این فراموشکاری شده ام و در اینجا نقیصه را رفع می کنم: جلد اول، صفحه ی صد و شش. ضمنا آن مجموعه از نظر من "مفید" است نه "متقن"، همچنان که عرض کردم. داستان تاریخ نویسی در انگلستان خود داستانی است دردناک.
۷. گفته اید: "تبعات اشاعه جهل را هم با پوست و گوشت و استخوان چشیده" اید. منظورتان را نفهمیدم: منظورتان جهل پراکنی اصحاب قدرت و حاکمان کنونی است و یا جهل پراکنی حامیان جنبش سراسری سبز در ایران؟ اما اگر مورد ظلم و فشار قرار گرفته اید، از این بابت با شما همدردم و متأسفم که ما ایرانیان چنین روزگاری را تجربه می کنیم.
۸. در پایان گفتار دومتان با به کار بردن عبارت "احتراز از حماقت های زنجیره ای دوستان" به احتمال زیاد به نویسند و به من توهین کرده اید. اگر برداشت من درست است و قصد توهین داشته اید که فکر می کنم داشته اید، باید عرض کنم پا را از دایره بردباری و منطق فراتر گذاشته اید.
۹. در قسمت نهایی یادداشتتان نوشته اید: "شک داشتن حق دموکراتیک من است و اهانت به من مشکلی را حل نخواهد کرد." شک داشتن حق همه است، ولی در شک ماندن روزگار و تاریخ ایرانیان را به باد خواهد داد.

۱۰. پرسش از شما: در کدام بخش از یادداشت من توهینی به شما شده است؟ از همین طریق مشخص کنید تا در صورت درستی آن از همین طریق از شما طلب بخشودگی کنم و متقابلا از شما طلب عذرخواهی از نویسنده و خودم.

آمویی
۵۲٣۰۱ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱       
    از : اسماعیل وفا یغمائی
عنوان : لطفا به حقیقت تاریخ ایران توجه کنید!
با درود به آقا یا خانم آ پارس و سیاوش ایرانی
دوست گرامی آ پارس ایکاش به جای درود به آقای بنی طرف مقداری توضیح میدادید و نوشته مرا نقد میکردید تا من هدایت شوم. اینکه نیروهای سیاسی ایرانی توان حل مساله را ندارند دلیل تکه پاره کردن ایران نمی تواند باشد.من نوشته شما را بیشتر یک فریاد عصبی بدون منطق بر سر خود میبینم و بس. جوابی برای این فریاد ندارم چون بحث داد و فریاد نیست بلکه کالبد شکافی یک واقعیت تاریخی است من جواب شما را به واقعیت اینده و همان ملیتها واگذار میکنم.احتمالا فارغ از بحثهای من و شما کل ملیتها یک عنصری در درون خود داشته اند که تا حالا مملکتشان را قطعه قطعه نکرده اند بعد از این هم خواهند داشت. بحث بر سر قوم است برادر نه استعمار دولتهای بقول شما فارس که تاریخ میگوید فارس نبوده اند و بحث در گریز از شوونیزم نه تنها فارسها بلکه ترکها و عربهاست و بقیه. مشکل ما هم تجزیه نیست بلکه نبودن دموکراسی و آزادی است و بس. در دورانی که فرانسه در ۲۰۰ سال قبل اصل دوم قانون اساسی اش حفظ تمامیت ارضی است والان در آنسوی دنیا چند تکه از خاکش در گویان و حوالی وجود دارد شما به بهانه جنایات حاکمان یقه فارسها را گرفته اید.من فارس پرست نیستم بلکه حقیقت را نوشتم. در ضمن مساله ایران در داخل ایران حل خواهد شد و نه در اروپا و امریکا بگذارید ترکها و عربها و لرها و کردها و غیره نوبت حرف زدنشان برسد بعد تکلیف روشن خواهد شد.
در رابطه با خامنه ای با تشکر از آقای سیاوش ایرانی که فامیلشان نشانه محبتشان به سرزمین همه ملیتهای ایرانی است به ایشان باید عرض کنم :نه دوست عزیز خامنه ای فقط به خاطر اسمش نیست بلکه واقعا ترک است. ترکی را بسیار خوب صحبت میکند و من این جناب را به یمن وجود مجاهد شهید قاسم مهریزی زاده دانشجوی دانشکده ادبیات مشهدکه از دوستان من بود ودر دوران شاه از نزدیکان خامنه ای و روزی رسان بسیاری از خانواده های زندانیان سیاسی دوران شاه منجمله آخوندها بود وبعد هم خودش و هم همسرش ثریا شکرانه دانشجوی دانشکده علوم مشهد به دستور همین جناب تیر باران شدند( ثریا را زیر شکنجه کستند) میشناسم. عیب را هم در ترک بودن خامنه ای نمیبینم که صمد بهرنگی وساعدی و کسروی و ستار و باقر و حنیف نژاد و خیابانیها و صدها بزرگ و دلاور این مملکت ترک بودند و گردن فارسها هم مثل بقیه زیر بار منتشان خم است برادر. اگر شما مرا بخاطر اینکه جد و جده بیستم یا سی ام مادر بزرگم عرب بوده میشناسید اشکالی ندارد چون من ضد عرب نیستم.عربها را میشناسم و باور دارم تفاوتی بین عرب و عجم! نیستو هردو حق زندگی دارند. من پیرو شاملو هستم که میگوید چرا میخواهید کلمات عربی را از زبان فارسی حذف کنید. با حافظ و سعدی و مولوی چه میکنید. این واژه ها به غنای زبان ما افزوده اند(نقل به مضمون) هویت من انسان ایرانی است حال با نقش و نشان عرب یا ترک یا لر. بحث بر سر نادرست بودن یک مسئله بود یعنی شوونیزم فارس است که هیچ مبنای تاریخی ندارد و به بهانه جنایات حاکمان سیاسی به آن دامن زده میشود. من نمیدانم چرا شما خامنه ای را سمبل حاکمیت فارس و فارسها میدانید.من کرونولوژی تاریخ ایران را فشرده در مقاله یاد آوری کرده ام به آن توجه بفرمائید تا من با دریغ نگویم : وای به حال حقیقت! خامنه ای سمبل حاکمیت ارتجاع گندیده یک مکتب استبدادی و ارتجاعی بر تمام ایران است و نه هیچ چیز دیگر.اواگر فرزند کورش هخامنشی هم بود و ادعا میکرد که مادرش دختر زرتشت پیامبر آریائی بوده همین بود.در مورد زبان فارسی و بقیه قضایا کمی از کشورهای مدرن درس بگیریم در فرانسه چندین زبان وجود دارد ولی کسی نمی اید به دشمنی با زبان سراسری برخیزد . جواب شمارا بیشتر از این آقای آموئی داده است. در ضمن دوست عزیز من فکر میکنم شما آردتان را بیخته و الک تان را آویخته اید و در شرایط حاضر البته با نرمخوئی می خواهید در صفوف خود یعنی پشتیبانان تجزیه حرفتان را بزنید. این حق شماست در مورد اسلام و مقاومت یا عدم مقاومت مردم تاریخ ایران و رود خونی که در سی و سه سال گذشته در ایران جاریست گواه مقاومت است البته عرض کنم مردم با اسلامی که قرنها در درونشان تبدیل به فرهنگی عمومی شده مشکلی ندارند. درست مانند مسیحیان که علیرغم جنایات کلیسا و انگیزیسیون با جدائی دین از دولت هم شر ظلم را کندند و هم مسیحی باقی ماندند. اما اگر بحث بر سر اسلام حکومتی است تاریخ ایران تاریخ مقاومت است. بروید و دو قرن سکوت را بخوانید. من نیز در این زمینه تحقیق مفصلی دارم که روی وب من در بخش تاریخ هست. سخن آخر اینکه بگذاریم تا ملت ایران در درون ایران زبان بگشاید و بدون دخالت اجنبی و کسانی کهبی تعهد سخن میگویند نظرش را بدهد آن وقت همه چیز روشن خواهد شاد. فارغ از من و ما و خامنه ای و خمینی ایران و مردمش و ملیتهایش وجود دارند. با درود اسماعیل وفا یغمائی
۵۲۲۹٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱      
از : ‫البرز
عنوان : ایرانی آزاد، آباد و رها از تضییغات در حق این یا آن ایرانی
‫شکی نیست که در حق اقلیتهای قومی و مذهبی و در مجموع اقلیتهای ساکن ایران تضییع حقوق صورت گرفته و میگیرد، که این تضییغات را میشود از طریق تحقیقات علمی و نهایتاً نگارش قوانینی دموکراتیک به حداقل ممکن رساند.
‫از جائی که قومهای مختلف ساکن کشور عزیز ایران، اعم از عرب،‫ ترک، ترکمن، بلوچ، لر، فارس، گیلک، مازندرانی، سیستانی،‫ یزدی، مشهدی، کورمانج، قشقایی، بندری، تهرانی، اصفهانی، شیرازی، سبزواری، کرمانی، درگزی، قوچانی، بجنوردی‫ و نیشابوری‫ پس از سالها و شاید قرنها زندگی در کنار یکدیگر چنان در هم تنیده شده اند، که جدائی جغرافیایی آنان از یکدیگر را به امری محال بدل کرده است. بنابراین سخن از تجزیه گفتن، دردی از دردهای هیچ قومی از اقوام ایرانی را درمان نکرده، بل موجب تشدید دردها خواهد شد.
‫به گمان من، امروز وظیفه‫ تمامی ایرانیان وابسته به قومهای مختلف ایرانی است، که سخن از وفاق ملی، حول منافع ملی مشترک گفته، و در اشتراک نظر به نوشتن منشوری مشترک و دموکراتیک برای ایران امروز و فردا همت گمارند.
‫وقتی به تفرقه وسیع و شایع بین ایرانیان توجه کنیم، شاید که سخن گفتن از منشور مشترک، به نوعی کنایه، استعاره، شوخی و یا لطیفه شبیه باشد. اما اگر ما ایرانیان خواهان ایرانی آزاد، آباد و رها از تضییغات در حق این یا آن ایرانی هستیم، اگر ما واقعا ایران را برای همه ایرانیان میخواهیم، باید که همه یکدیگر را تشویق به شرکت در نوشتن منشور مشترک نماییم. ساختمانی عظیم و آسمانخراش بدون داشتن یک نقشه ساختمانی دقیق و حساب شده هرگز احداث نخواهد شد.
۵۲۲۹۶ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱       
    از : احمد
عنوان : بردباری و منطق
جناب آقای آموئی من نه ادعای فضل کردم و نه چنین ادعائی دارم. فارس زاده هستم تجزیه ایران را هم طالب نیستم و نخواهم پذیرفت. شوونیست هم نیستم و فکر هم نمی کنم من فارس تافته جدا بافته هستم و هنر نزد من است و بس.مدتی است در غرب می زیم و با مفهوم راسیسم هم بخوبی آشنا هستم. اطلاق خصلتی به یک ملت را هم می فهمم که راسیسم محض است. علیرغم اینکه از جنبش سبز حمایت می کردم با دروغ و عدد سازی از جمله قرار دادن سه میلیون در طول ۱۰ کیلومتر و عرض ۳۰ متر را عین دروغ و اشاعه جهل می دانم و تبعات اشاعه جهل را هم با پوست و گوشت و استخوان چشیده ام. من با اشاعه مطالب غیر علمی غیر مستدل چه از طرف جمهوری اسلامی چه اپوزیسیون مخالفم.
بنظر من جناب یغمائی در ارائه بحث صحیحی از مطالب مخدوشی استفاده کرده است. جمعیت ایران در آستانه حمله اعراب در مرزهای کنونی نه در مناطق به زور تسخیر شده بر اساس جلد چهارم سلسه کتاب های تاریخ ایران کمبریج
Volume ۴
THE PERIOD FROM THE ARAB
INVASION TO THE SALJUQS
edited by
R. N. FRYE
Professor of Iranian, Harvard University
کمتر از یک میلیون و جمعیت شبه جزیره عربستان کمتر از صد هزار نفر بوده است. بنابراین اگر نسبی و در صدی صحبت شود صحیح تر و علمی تر است. قضیه حمله عمر هم بسیار با آنچه آورده می شود متفاوت است. اساسأ سواره نظام سپاه ساسانی عمدتأ مرکب از اعراب استخدامی بادیه نشین بوده است این سواره نظام شورش می کند و به عمر که در راه شام بوده ملحق می شوند شاه عصبانی می شود از عمر خواستار باز گرداندن آنها می شود و سبعیت از دو سو منجر به وقوع فاجعه می گردد
جمعیت ایران در دوران شاه عباس ۱۵۶۱-۱۶۲۹ مطابق جلد ششم همین مجموعه
THE CAMBRIDGE
HISTORY OF
IRAN
Volume ۶
THE TIMURID AND
SAFAVID PERIODS
edited by
PETER JACKSON
Lecturer in History,
University of Keele
AND
the late LAURENCE LOCKHART
حدود ۳ میلیون برآورد شده است قطعأ جمعیت پایتخت یک کشور ۲۷ میلیونی باید بیش از یک میلیون می بوده است حال آنکه مناطق قدیمی شهر اصفهان قابلیت اسکان بیش از ۱۰۰ هزار نفر را هم نداشته است اصفهان در ۳۰ سال اخیر تحقیقأ ۵ برابر شده است
بر اساس اسناد جمعیت شناسی سازمان ملل جمعیت ایران در سال ۱۸۵۰ حدودأ ۴ میلیون و نیم بوده است
بنظر من باید برای احتراز از حماقت های زنجیره ای دوستان در ارائه اسناد تاریخی باید بسیار دقیق باشند
من در کلیت با ادله آقای یغمائی موافقم اما نسبت به درستی اسناد تاریخی ارائه شده شدیدأ مشکوکم . شک داشتن حق دموکراتیک من است و اهانت به من مشکلی را حل نخواهد کرد
۵۲۲۹۴ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱       
    از : سیاوش ایرانی
عنوان : نکات مثبت ومنفی مقاله
شاعربسیارعزیز،اینکه قوم /ملیت/ملت فارس راقبول میکنیدبرخلاف قومگرایان فارس،نکته ای بسیارمثیت است.درایران همه عین هم انداگرآذربایجانی وعرب وکردوبلوچ وترکمن ولرو...قوم اندیاملیت ویا ملت هموطنان فارس هم همانندنه کمترنه بیشتر. شما نویسنده مقاله خامنه ای راترک تبارنامیده اید!آیا بخاطراسمش است پس شما اسماعیل هم عرب تشریف دارید!ولی خامنه ای رهبرسیستم فارسگراوحاکمیت فارسی /اسلامی است وهمیشه گفته ومیگویدزبان فارسی هویت همه ی ایرانیان است درحالیکه هویت طلبان ترک را آش ولا ش میکند.آیا به رضا شاه ترک تبارمازندرانی هم این برخوردرادارید؟هرامری ازطرف استبدادبامقاومت توده ای روبراه خواهدشد چه دیریازود،مثل مقاومت دربرابر تحمیلی بودن زبان فارسی به غیرفارس زبانان ،بعنوان زبان ملی ومشترک وعامل وحدت،همانطوریکه می بینیدفارسی حالا به عامل نفاق ودشمنی بدل شده است چون فارسی زبان مشترک فارس های ایران وفارس های افغانستان وفارسهای تاجیکستان است،زبان فارسی درایران زبان تحمیلی رابط است وبس..اگراسلام بازوروتحمیل قبولانده شده است چرا مقاومتی برعلیه اش نیست؟
۵۲۲۹۰ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۱       
    از : آ پارس
عنوان : سفسطه تا کی؟
با دورد فراوان به آقای بنی طرف که، شجاعانه مسائل ملیتها را در جهان عرب مطرح می کنند.متاسفانه نیرویهای سیاسی در
ایران، قدرت و شهامت حل مشکل ملتهای داخل جغرافیای ایران را ندارند ونخواهند داشت .این اقایان وخانمها دلشان
شب وروز برای مردم فلسطین و سرخپوستان امریکا می سوزد ودر نوشتن مقاله در حق این ملتها از یک دیگر سبقت می گیرند، ׳
ولی وقتی که سوال استعمار مردم عرب ،تورک و کرد به میان می اید ،می خواهند مسله را هرچه سریع تر ماست مالی کرده و
به فراموشی بسپارند . من نمی دانم بزرگی جغرافیای ایران تا به امروز چه مزایائی برای ملتها داشته است؟ که اگر مستقل شوند
این مزایا را از دست خواهند داد. در جغرافیای فعلی ایران فقط وفقط این فارسها هستند که از زمین سبز شده اند ، تورک وعرب
مهاجر و وحشی می باشد . !!!!!!!!׳
۵۲۲٨٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۱       
    از : امیر آمویی
عنوان : امروز باید ملتی قوی باشیم در اتحادی آهنین و برای سرافزای خاکمان بکوشیم
بعله! حضرت استادی، جناب احمد آقا، حق دارند که با چارق حدس و گمان و قداره‍ی چوبین نظر پردازی و تفرقه اندازی به مصاف تمام مورخان و مستندات مورد اشاره ی نویسنده ی محترم بروند. خوب، کار علمی یعنی همین دیگر! «من شک دارم، پس [دانشمند] هستم.» غافل از این که شک علمی به قصد رسیدن به یقین بروز می کند! اما کدام یقین!؟ یقین وحدت و یگانگی تاریخی ما ایرانیان!

استاد محترم، احمد آقا! آیا ما می توانیم به قصد تخطئه‍ی اصل موضوع یک پز آکادمیک به خودمان بگیریم و موضوعیت جنایات تاریخی اقوام مهاجم را در ایران و در حق "فارس‌ها" (اصطلاحی که مثل فحش توسط براهنی و بنی طرف و هیئت و، این اواخر، اوبالی، علیه پارسیان یا پارسی زبانان به کار می‌رود) به بهانه ی این که "برای من همیشه این سوال بی جواب مانده که جمعیت ایران در هنگام حمله اعراب چقدر بوده" ماسمتمالی کنیم!؟ و بدتر از این به این نتیجه ی نادرست و نامربوط و نا آزموده و ناسنجیده و نیندیشده برسیم که "بنظر من هیچکدام از اسناد مورد نظر نویسنده نمی تواند خارج از غلو ... باشد" و خواننده را یکراست به چاه گمراهی بفرستیم که پس "[دعاوی] اسناد مورد نظر نویسنده ... داستانسرایی است"!؟

میل دارم با طرح پرسشی توجه حضرت عالی را به نکته‌ای جلب کنم: چرا فکر می کنید که باید بفهمید جمعیت ایران در پایان دوره ی ساسانیان چقدر بوده؟ اصلا آیا این انتظار شما بجاست؟ خودتان می گویید احتمالا اعراب عربستان بیش از صدهزار نبودند و ما می دانیم که همه شان به جز ده دوازده نفری (حالا بگو دویست سیصد نفری) از اجهل الجهلای روزگار بودند (قبول ندارید به تاریخ و حدیث رجوع کنید) تا جایی که پیامبرشناسان، بی سوادی او را به رخ همه کشیده اند! در چنین شرایطی، و در اوضاعی که حضرات پس از ورود به این خاکِ صدها بار ستم دیده، با هر نوشته ای بجز آن کتاب مقدس سر ستیز داشتند و آتش می سوزاندند، چرا فکر می کنید باید سندی گیر بیاورید که از آمار جمعیتی ایران خبر موثق و متقنی به شما بدهد. در کجای دنیا اصلا چنین چیزی در هزارو چهارصد سال پیش ممکن بوده؟ به تاریخ کمبریج ایران رجوع کنید شاید شکافهای عمیق دانسته‌های خود را بتوانید پر کنید!

حرف اساسی یی که در گفتار متین نویسنده مطرح شده و حضرت عالی اصلا توجهی بدان ندارید این است: در کجای تاریخ ایران و در چه زمانی می توان ستمی مشابه ظلم و تبعیض اقوام مهاجم به مردم ایران مشاهد کرد که توسط پارسیان صورت گرفته باشد؟ در چه برهه ای از تاریخ این ستم از سوی فارس ها بر ترکان و اعراب و دیگران روا داشته شده؟ اعراب، ترکان و مغولان هر کدام به نوبت خود در ایران چندین و چند بار کشتار راه انداختند. کشتن در ذات اقوام صحرا گرد است و آنان صحرا گرد بودند، سخن از روزگار کنونی نیست. روح جنگجویی این اقوام در شیوه ی معیشت و امرار معاش آنهاست. پارسیان اقوامی اسکان یافته و غیر متحرک بودند و هنوز هم هستند، کشاورزی و تجارت شیوه ی زندگی آنها بوده و مردم کشاورز برای حیات و زندگی افراد احترام قائل اند زیرا حمله و قشون کشی و کشتن انسان بر ضد ملازمات زیست یکجانشینی و کشاورزی و از میان بردن لوازم و نیروی تولید است! در دین زرتشت نیز کشتن ممنوع است. خون نباید ریخت، زمین را نباید آلود. جان را نباید گرفت. شادی را نباید زدود.

بنابر این پاسخ سوال اولتان را هرگز به روشنی نخواهید یافت. اما برای این که خیلی هم نا امید نشوید باید بگویم که در همان عصر صفوی جمعیت اصفهان چیزی بین هشتصدهزار تا یک میلیون نفر بود (رجوع کنید به تاریخ بی اغراق کمبریج ایران جلد اول، البته اگر صبع بلندتان در زمینه ی تتبعات تاریخی گوشه ی چشمی به این مجموعه ی مفید داشته باشد!). با توجه به این که سرشت تاریخی ایران، جدا از سیل و زلزله و خشکسال و طاعون و بدتر از همه ی این ها قتل عامهای اقوام محترم مذکور که فقط یک فقره ی آن در اصفهان هفتاد هزار نفر بود و بیش از یک بار هم صورت گرفت، و کشتارهای ناشی از جنگهای داخلی ترکان و غیره وغیره بر سر قدرت، می توانید به این نتیجه برسید که در ایران پایان دوره ی ساسانی جمعیتی حدود ده میلیون وجود داشته. مسئولیت تحقیق در نادرستی این رقم با شماست (یادتان نرود استناد کنید به منابع مورد اعتماد). اما درست یا نادرست بودن این آمار چه چیزی از ارزش گفتار اصلی مقاله می کاهد؟ می خواهید بگویید آن مورخان حرف مفت زده اند؟ و حقیقت آن است که شما می فرمایید؟

نکته ی اصلی دیگر: امپریالیزم خونخوار و آدمخوار، مستقیم و غیرمستقیم، در باغ سبزی به عده ای نشان داده و با دمیدن در شیپور نابجا و نابکار حق تعیین سرنوشت برای ملل و آزادی تحصیل به زبان مادری، خاک در چشم ناآگاهان ریخته، همچنان از قفا صداهای دموکراسی و آزادی در می آورد. آن دموکراسی که خود هرگز در کشورش رعایت نمی کند!) اکنون عده ای خوابزده و خیالات برداشته با الهام از این صداها می‌خواهند ایران را تکه پاره کنند و برای خود تاج و تختی بسازند! و در این راه از گفتن هیچ دروغی ترسی ندارند: خلق تاریخ مردم عرب خوزستان یکی از آنهاست. این که نیمی از جمعیت ایران فلان و بهمان زبانند مثال دیگری است. لاطائلاتی نظیر این که شوونیزم فارس اجازه ی خواندن و نوشتن به عربها و ترکها نمی دهد، و یا نداشتن حق تحصیل به زبان مادری نمونه ی دیگری است. آقای بنی طرف با تمام آن زبان عربی یی که می داند، ظاهرا نمی‌داند که امروز در عربستان سعودی که در آن همه به زبان عربی درس می خوانند ستمگرترین قوم تاریخ بر تمام مردم عرب ستم می کند، شکنجه شان می دهد و گردنشان را می زند (در یوتیوب به فیلمش نگاه کنید)! و اگر این سعودی ها مثلا به جایی، بگو دوبی یا قطر، حمله نمی کنند و آن را زیر آرواره های خود نمی جوند و له نمی کنند از ترس همان امپریالزم است که کشیده حمله ی نظامی را برای کوباندن در گوششان (نظیرش را دیدید: صدام) آماده دارد و هر از گاهی برایش تکان می دهد. در همین ترکیه که به زبان ترکی سخن می گویند و می نویسند و می‌خوانند، به همان زبان هم مردم را به زندان می اندازند، شکنجه می کنند و حقشان را پایمال می کنند! آقای هیئت و براهنی و اوبالی هم بدنیست سری به اوراق خونین جنگهای عثمانی علیه ایران بزنند. و کمی بیشتر تاریخ مطالعه کنند.

به همه ی خوانندگان و هممیهنان ترک زبان و عرب زبان و کرد زبان و بلوچ و غیره با نهایت فروتنی و خاکساری عرض می‌کنم که تدریس زبان مادری در چهارچوب یک ملت و کشور اگرچه ممکن است اما ضامن آزادی و دموکراسی نیست! بر عکس تفرق در این امر باعث تفرقه ی سیاسی و سر انجام جدایی خواهد شد و این امر همان چیزی است که دشمنان ما می‌خواهند، زیرا: هرقدر کوچکتر باشیم، ضعیف تریم و هر قدر ضعیف‌تر باشیم برای شکسته شدن و خردشدن و در جهاز هاضمه‍ی امپریالیزم هضم شدن بهتریم و اگر چشممان را باز نکنیم، هضم خواهیم شد! ما می توانیم نظامی دموکراتیک و یکپارچه ایجاد کنیم و در چهارچوب چنین نظامی به یک زبان اصلی و ملی تحصیل کنیم، یک زبان بین المللی را فرگیریم تا از قافله ی تمدن عقب نمانیم و یک زبان سوم را که زبان مادری یا هست و یا نیست به عنوان زبان سوم برگزینیم. وظیفه ی تأمین شرایط و امکانات آن نیز بر عهده ی دولت دموکراتیک منتخب است.

امروز باید ملتی قوی باشیم در اتحادی آهنین و برای سرافزای خاکمان بکوشیم. باید بکوشیم ایران را از زیر این آوار منحط و ارتجاعی تاریخ، بیرون بکشیم و آزادی را برای خود بسازیم با اتحادمان.

آمویی
۵۲۲٨٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۱       
    از : اسماعیل وفا یغمایی
عنوان : غلو ممکن است ولی واقعیت کشتارها غیر قابل انکار است
دوست ارجمند. با درود.حرف شما میتواند درست باشد .در اسناد تاریخی ممکن است غلو بسیار بوده باشد یا کم ولی اصل قضیه زیر علامت سئوال نیست. کشتار مغولان و اعراب و اسکندر یک واقعیت است. کم و یا زیادش می تواند مورد بحث باشد و کسی که در تاریخ تحقیق میکند نمی تواند شخصا آمار را کم یا زیاد کند. در مورد جمعیت ایران باید توجه داشته باشید که یکی از دو امپراطوری بزرگ جهان آن روزگار ایران بوده است و قاعدتا بیشترین تمرکز جمعیت در این دو امپراطوری یعنی ایران و رم بوده است.کارشناسان مقدار جمعیت را در دوران ساسانی پنج میلیون نفر بر آورد میکنند و نه یک میلیون نفردر آن دوران بسیاری از نقط جهان یا خالی از سکنه یا کم جمعیت بوده است. در ضمن توجه داشته باشید که کم شدن یا زیاد شدن جمعیت به بسیاری چیزها بستگی دارد.نمونه اش در دوران شاه عباس است. در دوران شاه عباس به دلیل امنیت و راهها و رشد اقتصاد و کشاورزی و نیز گستردگی ایران جمعیت به حدود سی میلیون رسید.در قضایای پس از سقوط صفویه و ورود اشرف افغان تا ظهور نادر شاه به دلیل کشتار و جنگ و نیز بلایائی مثل تیفوس و طاعون و قحطی جمعیت به نه ملیون نفر کاهش پیدا کرد ورشد جمعیت دوباره ایران در دوران رضا شاه آغاز شد.الان دقیق یادم نیست ولی در کتابی که به زندگی نادرشاه اختصاص داشت اسنادی از قلم یکی از سفرای اروپائی در سوریه آن روزگار شاهد آورده شده بود که نشان میداد چطور نیمی از جمعیت ایران در فاصله صفویه تا نادر از بین رفت. با توجه به این نکات میشود واقعیت را روشنتر دید ولی باز هم تاکید میکنم در اصل قضیه یعنی کشتارها تردید نیست. در این زمینه اسناد طرف مقابل یعنی مهاجمان نیز گویاست.در ضمن کارشناسان در این زمینه تحقیقات فراوانی کرده اند که نمونه ای را خدمت شما ارائه میکنم
جمعیت ایران در دوره میان سنگی حدود ۳۰۰۰۰ نفر تخمین زده می‌شود. در اوایل دوره نوسنگی (۵۰۰۰ سال پیش از میلاد) جمعیت آن بیش از ۵۰۰۰۰۰ نفر نبوده و در مقایسه رقم پیشنهادی برای عصر مفرغ (۱۰۰۰ سال پیش از میلاد) از ۲۰۰۰۰۰۰ نفر تجاوز نمی‌کند. در این زمان ایران زیستگاه چادرنشینان چابکسوار و کشاورزان بود. طی سده هشتم و هفتم قبل از میلاد جنگها و کشمکشهای شدید بین ایرانیان فلات و آشوریان شمال غرب با پیروزی ایران به پایان رسید و ایرانیان (مادها و پارس‌ها) سالار مردان امپراتوریی شدند که از یونان تا هند گسترده بود، با روان شدن خراج و مالیات به قلب امپراتوری جدید، جمعیت ایران از حدود ۲.۵ میلیون به ۴ میلیون نفر افزایش یافت، موازنه جدیدی بین شیوه‌های زندگی چادرنشینی و شهرنشینی به وجود آمد. جمعیت در طی چیرگی اسکندر، جانشینان وی و همچنین بازگشت قدرت به پادشاهان اشکانی (پارت) تقریباً بدون تغییر باقی ماند، در زمان پادشاهی ساسانی (۶۴۹-۲۲۶ میلادی) جمعیت تا ۵۰۰۰۰۰۰ نفر بالا رفت. در حقیقت از نظر جمعیتی، که مخالف با دیدگاه سیاسی است، ورود اعراب، رخداد مهم تاریخ میانه ایران محسوب نمی شود بلکه ورود ترکها، که با هجومهای خود که با مهاجرتهای زیادی همراه بود و از ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰ میلادی ادامه داشت، موجب شد ترکیب جدیدی در جمعیت ایران به وجود آید. به علاوه هنگامی که قبایل ترک به این منطقه سرازیر شدند موازنه پیشین در روش زندگی مردم از کشاورزی به چادرنشینی متمایل شد، تأثیر این تغییر فوراً به شکل کشتار روستاییان ایرانی به دست چادرنشینان ترک نمود پیدا کرد.‌نخستین یورش ترکها (سلجوقیان) چندان نابود کننده نبود زیرا بیشتر ترکها به ترکیه رفتند. یورش مضمحل کننده در سال ۱۲۲۰ میلادی به وقوع پیوست، هنگامی که سپاهیان چنگیزخان از شمال شرقی تاختند و در کشتارها، به تخمین، جمعیت ۲۵ درصد کاهش یافت. در حدود ۱۵۰۰ میلادی از ۴۰۰۰۰۰۰ ساکنان ایران ۱۰۰۰۰۰۰ نفر چادرنشینان ترک بودند. به تدریج طی سه سده بعد کشاورزی روستایی باتوان بیشتری مجدداً پدیدار شد و همچنان که جمعیت کل ایران تا ۶۰۰۰۰۰۰ نفر افزایش می یافت نسبت چادرنشینان تا ۲۰ درصد کاهش یافت.در حدود ۱۹۰۰ میلادی ۱۰ میلیون نفر در ایران زندگی می‌کردند و حداکثر ۲۰۰۰۰۰۰ نفر از این تعداد چادرنشین بودند. در سال ۱۹۷۵ - مطابق با ۱۳۵۵ خورشیدی - ۳۴ میلیون نفر در ایران زندگی می‌کردند که از این تعداد ۲۷ میلیون فارسی‌زبان، ۴ میلیون ترک زبان و ۲ میلیون عرب زبان بودند. جمعیت ایران طی سده‌های متوالی دستخوش تغییرات شگرفی بوده است(ماخذ.پژوهش از: اکبر شیرانی - کارشناس پژوهشی دانشگاه هنر اصفهان)
با درود اسماعیل وفا یغمایی
۵۲۲۷۵ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۱       
    از : احمد
عنوان : سوالی از نویسنده
برای من همیشه این سوال بی جواب مانده که جمعیت ایران در هنگام حمله اعراب چقدر بوده است. در سال ۱۸۵۰ میلادی تقریبأ جمعیت ایران ۵ میلیون بوده است. جمعیت عربستان در این سال کمتر از یک میلیون بوده است. با این اوصاف گویا یا من اشتباه می کنم یا نویسنده طبری عدد و رقم نمی فهمیده است.
حدس من بر این است که به هنگام حمله اعراب ایران کمتر از یک میلیون جمعیت داشته و در تمام شبه جزیره عربستان کمتر از ۱۰۰ هزار می زیسته اند با توجه به اینکه در آن زمان جمعیت بسیار پراکنده بوده احتمالأ یک میلیون جمعیت در ۳۰۰۰ قریه با جمعیت متمرکز زیر ۱۰۰۰۰زندگی می کرده اند بنظر من هیچکدام از اسناد مورد نظر نویسنده نمی تواند خارج از غلو و داستانسرائی باشد
۵۲۲۶۶ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣۹۱       
  

   
بازگشت به صفحه نخست


نظرات قدیمی تر

   
بازگشت به صفحه نخست


   
بازگشت به صفحه نخست


نظرات قدیمی تر

   
بازگشت به صفحه نخست



۱ نظر:

ناشناس گفت...

جناب استاد،شما گذشته ازاشعارخوب مقاله ی بی اندازه عالی درموردتقی شهرام نوشتیدکه من بخاطرشناخت ازشهرام ازدوران همکلاسی دردانشگاه داشتم،ونیزمبارزات و...آن نوشته شما رابهترین درموردشهرام ارزیابی میکنم .ولی شما دراین مقاله،چراخامنه ای ترک مینامید،آیا چون اسم شما اسماعیل عربی است شما عرب تشریف دارید؟مگرحامنه ای رهبر سیستم فارس گرانیست؟مگردرهرسخن رانی نمیگویدفارس یهویت ماست ؟مگرهویتطلبان ترک راخامنه ای آش ولا ش نمیکند؟این گفتارارزش نوشته ها واشعارشمارالکه دارمیکند.دموکراسی وبربری زبانها چه شد؟اگرفارسی برتراست پس انسان فارس هم برتراست واین حرف پیشوا هیتلرنیست؟